فرشته ی مرگ part25
این فقط ادامه ی پارت ۲۵ هسته
......
کوک:بیا از اینجا بریم
ا.ت:من....
-حرفش با کشیده شدن دستشتوسط کوک و در پیش گرفتم مسیر خروج ناقص موند و با بهت و ناباوری دنبالش راه افتاد...فشار دستش روی مچ دست ا.ت مداوم افزایش پیدا میکرد و مشخص بود که بیشتر از قبل عصبیه
ا.ت"یا ضامن چاقو این منو میکشه...
واقعا پی بردم تمام مرد ها درک حال براشون معنی نداره
وقتی به ماشین رسیدیم دستمو ول کرد و بی توجه به من سوار ماشین شد!
منم سوار ماشین شدم هنوز درست سرجام ننشسته بودم که ماشین مثل جت شروع به حرکت کرد
سر جام میخ کوب شده بودم
میدونستم حرف زدن توی چنین موقعیتی حاصلش فقط میشه مرگم...
-میگن ادمای ساکت،همیشه صدای تو سرشون از همه بلند تره
و این فکت حقیقت داره
کوک توی ذهنش زندگی میکرد در گذشته،گذشته ای که سر شار از غم بود،گذشته ای که هر کس دیگه جای کوک بود تا الان بلایی سر خودش اورده بود
ولی کوک دنبال انتقام بود بلکه شاید بتونه بعد از انتقام چشمانشو روی هم بزاره و با ارامش به خواب ابدی بره
ولی با پا گذاشتن ا.ت توی زنگیش همه چی تغییرکردن
انتقام گرفتن براش سخت تر شده بود
ولی امیدش برای زندگی برگشته بود،اون ا.ت بود که بعد از سال ها خنده را به لبش بخشید
چون اون بود که دوباره تونست به خونهی سرد گرما ببخشه
هر چند مدت زیادی از اومدن ا.ت نمیگذشت
-وقتی ماشین متوقف شد کوک پیاده شد و به داخل خونه حرکت کرد
ا.ت هم بی سرو صدا به داخل خونه رفت
تهیونگ و جیمین که منتظر بودن یکی شون حرفی بزنه
کوک بی توجه به همه چیز به سمت اتاقش رفت
جیمین:ا.ت دوباره چی کار کردی
ا.ت لبخندی زد و در جواب گفت:اممم هیچی فقط قاتل بابامو پیدا کردم
.
#بی_تی_اس
#jungkook
......
کوک:بیا از اینجا بریم
ا.ت:من....
-حرفش با کشیده شدن دستشتوسط کوک و در پیش گرفتم مسیر خروج ناقص موند و با بهت و ناباوری دنبالش راه افتاد...فشار دستش روی مچ دست ا.ت مداوم افزایش پیدا میکرد و مشخص بود که بیشتر از قبل عصبیه
ا.ت"یا ضامن چاقو این منو میکشه...
واقعا پی بردم تمام مرد ها درک حال براشون معنی نداره
وقتی به ماشین رسیدیم دستمو ول کرد و بی توجه به من سوار ماشین شد!
منم سوار ماشین شدم هنوز درست سرجام ننشسته بودم که ماشین مثل جت شروع به حرکت کرد
سر جام میخ کوب شده بودم
میدونستم حرف زدن توی چنین موقعیتی حاصلش فقط میشه مرگم...
-میگن ادمای ساکت،همیشه صدای تو سرشون از همه بلند تره
و این فکت حقیقت داره
کوک توی ذهنش زندگی میکرد در گذشته،گذشته ای که سر شار از غم بود،گذشته ای که هر کس دیگه جای کوک بود تا الان بلایی سر خودش اورده بود
ولی کوک دنبال انتقام بود بلکه شاید بتونه بعد از انتقام چشمانشو روی هم بزاره و با ارامش به خواب ابدی بره
ولی با پا گذاشتن ا.ت توی زنگیش همه چی تغییرکردن
انتقام گرفتن براش سخت تر شده بود
ولی امیدش برای زندگی برگشته بود،اون ا.ت بود که بعد از سال ها خنده را به لبش بخشید
چون اون بود که دوباره تونست به خونهی سرد گرما ببخشه
هر چند مدت زیادی از اومدن ا.ت نمیگذشت
-وقتی ماشین متوقف شد کوک پیاده شد و به داخل خونه حرکت کرد
ا.ت هم بی سرو صدا به داخل خونه رفت
تهیونگ و جیمین که منتظر بودن یکی شون حرفی بزنه
کوک بی توجه به همه چیز به سمت اتاقش رفت
جیمین:ا.ت دوباره چی کار کردی
ا.ت لبخندی زد و در جواب گفت:اممم هیچی فقط قاتل بابامو پیدا کردم
.
#بی_تی_اس
#jungkook
۵.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.