عشق دنباله دار 《☆》پارت۸
عشق دنباله دار 《☆》پارت۸
فلش بک به۶ سالگی آرا:
تو خونه تنها بودم بابام مثل همیشه دیر میومد خونه رعد و برق میزد و بارون میومد خیلی میترسیدم نشسته بودم و زانوم رو بغل کرده بودم که صدای باز شدن در اومد و بابام وارد شد...معلوم بود مسته رفتم پیشش
ارا:بابایی من میترسم
بابا:گمشو هرزه
رفت کنار پنجره و سیگارش رو در اورد و کشید رفتم پشتش گقتم
ارا:بابا لطفا سیگار نکش برات ضرر داره/بقض و ناراحتی
بابا:به تو چه هاااا باید بهت جواب پس بدم/عربده
ارا:بابا....
بابا:اسم منو به زبونت نیار فهمیدی...که من سیگار نکشم نه از کی تو کارم فوضولی میکنی بچه هااا
ارا:....
بابا:یکاری میکنم یادت نره نباید تو کارم دخالت کنی
اومد نزدیکش و سیگارش رو ......کتفم فشار داد
منم فقط از درد گریه میکردم هنوزم جای سیگارش روی تنم مونده
پایان فلش بک .
زمان حال:
با مرور خاطرات اشکی از چشمام پایین اومد ی سیگار برداشتم و بقیه رو انداختم تو سطل آشغال و رفتم تو کلاس زنگ خونه خورد وسایلم رو جمع کردم
سوا:میگم دوستم ع....
بدون توجه به حرفش رفتم تو حیاط منتظر ماشین بودم که ی پسره اومد کنارم
کوک:منو تو توی یه گروهیما
ارا:.....
کوک:کی وقت داری تکاليف رو انجام بدیم
ارا:....
کوک:با تو عم
نگاش کردم
ارا:چیه
کوک:تکاليف رو کی حل کنیم؟؟
ارا:۰۹۶۴۴۸۶۳۲۶
کوک:چی
ارا:شمارمو گفتم بهم پیام بده تا راجبش حرف بزنیم
کوک:آها اوک یبار دیگه بگو
ارا:۰...۹..۴۴..۸۶..۳۲۶
کوک:اوک
ماشین اومد و سوار شدم
+سلام خانم کوچولو
ارا:علیک
چند مین بعد رسیدیم خونه
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
رفتم بالا لباسم رو عوض کردم تکالیفمو انجام دادم که در زدن
ارا:بیا تو
لیا:سلام ..من لیام نوه اجوما
ارا:اوو خوش اومدی
لیا:مرسی....میگم میشه باهم دوست بشیم
بخاطر اجوما قبول کردم
ارا:اوهوم میشه
لیا:☺️خیلی خب بیا شام حاظره
ارا:باشه الان میام
لیا رفت منم رفتم پایین بابام سر سفره بود
ارا:سلام
÷سلام
نشستم یکم از غذامو خوردم
ارا:بابا..میخوام مامان بزرگ رو ببینم
ی لحظه بی حرکت وایساد بعد ادامه غذاشو خورد
÷نمیشه
ارا:چرا
÷تلفنشو جواب نمیده
ارا:خب بزار من زنگ بزنم
÷گفتم نمیشههه تو نمیفهمی/عربده
بلند شد رفت تو اتاقش
ارا:من میرم اتاقم اجوما
اجوما: اما دخترم تو که غذاتو نخوردی
ارا: مرسی سیر شدم
رفتم اتاقم آخه چرا نمیزاره ببینمش
..........
شرایط پارت بعد: از فیک لذت ببرید🙂🍷😙
فلش بک به۶ سالگی آرا:
تو خونه تنها بودم بابام مثل همیشه دیر میومد خونه رعد و برق میزد و بارون میومد خیلی میترسیدم نشسته بودم و زانوم رو بغل کرده بودم که صدای باز شدن در اومد و بابام وارد شد...معلوم بود مسته رفتم پیشش
ارا:بابایی من میترسم
بابا:گمشو هرزه
رفت کنار پنجره و سیگارش رو در اورد و کشید رفتم پشتش گقتم
ارا:بابا لطفا سیگار نکش برات ضرر داره/بقض و ناراحتی
بابا:به تو چه هاااا باید بهت جواب پس بدم/عربده
ارا:بابا....
بابا:اسم منو به زبونت نیار فهمیدی...که من سیگار نکشم نه از کی تو کارم فوضولی میکنی بچه هااا
ارا:....
بابا:یکاری میکنم یادت نره نباید تو کارم دخالت کنی
اومد نزدیکش و سیگارش رو ......کتفم فشار داد
منم فقط از درد گریه میکردم هنوزم جای سیگارش روی تنم مونده
پایان فلش بک .
زمان حال:
با مرور خاطرات اشکی از چشمام پایین اومد ی سیگار برداشتم و بقیه رو انداختم تو سطل آشغال و رفتم تو کلاس زنگ خونه خورد وسایلم رو جمع کردم
سوا:میگم دوستم ع....
بدون توجه به حرفش رفتم تو حیاط منتظر ماشین بودم که ی پسره اومد کنارم
کوک:منو تو توی یه گروهیما
ارا:.....
کوک:کی وقت داری تکاليف رو انجام بدیم
ارا:....
کوک:با تو عم
نگاش کردم
ارا:چیه
کوک:تکاليف رو کی حل کنیم؟؟
ارا:۰۹۶۴۴۸۶۳۲۶
کوک:چی
ارا:شمارمو گفتم بهم پیام بده تا راجبش حرف بزنیم
کوک:آها اوک یبار دیگه بگو
ارا:۰...۹..۴۴..۸۶..۳۲۶
کوک:اوک
ماشین اومد و سوار شدم
+سلام خانم کوچولو
ارا:علیک
چند مین بعد رسیدیم خونه
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
رفتم بالا لباسم رو عوض کردم تکالیفمو انجام دادم که در زدن
ارا:بیا تو
لیا:سلام ..من لیام نوه اجوما
ارا:اوو خوش اومدی
لیا:مرسی....میگم میشه باهم دوست بشیم
بخاطر اجوما قبول کردم
ارا:اوهوم میشه
لیا:☺️خیلی خب بیا شام حاظره
ارا:باشه الان میام
لیا رفت منم رفتم پایین بابام سر سفره بود
ارا:سلام
÷سلام
نشستم یکم از غذامو خوردم
ارا:بابا..میخوام مامان بزرگ رو ببینم
ی لحظه بی حرکت وایساد بعد ادامه غذاشو خورد
÷نمیشه
ارا:چرا
÷تلفنشو جواب نمیده
ارا:خب بزار من زنگ بزنم
÷گفتم نمیشههه تو نمیفهمی/عربده
بلند شد رفت تو اتاقش
ارا:من میرم اتاقم اجوما
اجوما: اما دخترم تو که غذاتو نخوردی
ارا: مرسی سیر شدم
رفتم اتاقم آخه چرا نمیزاره ببینمش
..........
شرایط پارت بعد: از فیک لذت ببرید🙂🍷😙
۲.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.