Willow
پارت ۸ فیک درخت بید
ات ویو رفتم بیرون عمارت یه چند دقیقه منتظر ته موندم بعد چند مین اومد
ته. سلام ات چطوری .
ات. سلام ته ته خوبم تو چطوری
ته. خوبم مرسی بریم بستنی فروشی
ات . اره بریم
ته . اوکی
ته ویو
توی ماشین نشسته بودیم دلم میخواست همه چیزو درباره کوک بگم ولی نمیشد
ات . عه ته رد کردی که
ته. او ببخشید تو فکر بودم
ات. عیب نداره حالا ولش کن بیا بریم خونه من
ته .باشه
ات ویو میخواستم نقشم رو عملی کنم برای همین گفتم بریم خونهی من
ته. رسیدیم پیاده شو
ات. چشم اباب جوان 😂
ته😂
رفتیم داخل رفتم و یه لباس که بتونم توش خوب بنظر بیام رو پوشیدم تا قدرت ها بهتر باشن
به ته گفتم بشین
ته . چیشده چرا این لباسو پوشیدی (عکس میدم )
ات. میخوام یچیزی رو امتحان کنم
راوی*
ات شرو کرد و همه قدرت هاشو گذاشت ولی یکم خون دماغ شد و داشت میمرد که کارش رو زود انجام داد
تهیونگ هم تحت فرمان ات بود
ات از ته پرسید ایا عاشقمی
ااما ته هیچ حسی به ات نداشت جز تاسف
ته. نه اباب من هیچ حسی به شما ندارم
راوی *
چشمای ات قرمز شد و خون گریه میکرد
جوری که ناراحتی به اصبانیت تبدیل میشد
سریع با یک بشکن تهیونگ رو از خونه خارج کرد تا اسیبی بهش نزنه
اما فکر میکنید چه اتفاقی می افته؟
اسلاید دو لباس ات برای نقشش
ات ویو رفتم بیرون عمارت یه چند دقیقه منتظر ته موندم بعد چند مین اومد
ته. سلام ات چطوری .
ات. سلام ته ته خوبم تو چطوری
ته. خوبم مرسی بریم بستنی فروشی
ات . اره بریم
ته . اوکی
ته ویو
توی ماشین نشسته بودیم دلم میخواست همه چیزو درباره کوک بگم ولی نمیشد
ات . عه ته رد کردی که
ته. او ببخشید تو فکر بودم
ات. عیب نداره حالا ولش کن بیا بریم خونه من
ته .باشه
ات ویو میخواستم نقشم رو عملی کنم برای همین گفتم بریم خونهی من
ته. رسیدیم پیاده شو
ات. چشم اباب جوان 😂
ته😂
رفتیم داخل رفتم و یه لباس که بتونم توش خوب بنظر بیام رو پوشیدم تا قدرت ها بهتر باشن
به ته گفتم بشین
ته . چیشده چرا این لباسو پوشیدی (عکس میدم )
ات. میخوام یچیزی رو امتحان کنم
راوی*
ات شرو کرد و همه قدرت هاشو گذاشت ولی یکم خون دماغ شد و داشت میمرد که کارش رو زود انجام داد
تهیونگ هم تحت فرمان ات بود
ات از ته پرسید ایا عاشقمی
ااما ته هیچ حسی به ات نداشت جز تاسف
ته. نه اباب من هیچ حسی به شما ندارم
راوی *
چشمای ات قرمز شد و خون گریه میکرد
جوری که ناراحتی به اصبانیت تبدیل میشد
سریع با یک بشکن تهیونگ رو از خونه خارج کرد تا اسیبی بهش نزنه
اما فکر میکنید چه اتفاقی می افته؟
اسلاید دو لباس ات برای نقشش
۱۳.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.