پارت نه🙂💜
رسیدیم به خونه ی کوک.
رفتم و دست و صورتمو شستم و رو تخت کوک داراز کشیدم کوک از حمام اومد بیرون.
و سریع پتو رو خودم کشیدم.
+لباساتو پوشیدی بهم بگو.
_لباسام رو پوشیدم.
سرم رو اروم از زیر پتو در اوردم اره خداروشکر لباس تنشه.
کنارم رو تخت ولو شد و گفت_تو هم خسته ایی.
+اوهوم.
زنگ در خونه رو زدن.
_شام رو اوردن.
شام رو خوردم.
+کوک من تو هال میخوابم ی پتو برام میاری؟
_چرا نمیای رو تخت پیش خودم.
+اخه اتاق گرمه
_خوب برات کولر رو روشن میکنم.
رفتم تو اتاق کوک با کنتورول کولر رو روشن کردم.
تا جایی تونستم از کوک فاصله گرفتم.
_امممم لیزا تا حالا باکسی رابطه داشتی.
شوکه شدم+منظورت چیه.
_هیچی میگم میشه امشب باهم....
نزاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم+کوک لباساتو اماده کردی؟
_اره.امشب با...
+وسایل شخصیتو چی.
_هووف اره میشه بحث و عوض نکنی؟
+خب اگه همچی امادس پس شب بخیر من خستم.
_شب تو هم بخیر.
دستشو دور کمرم حلقه کرد.
یجوری مور مورم شد.
صبح بیدار شدم
دیدم کامل تو بغل کوکم.
خواستم از بغلش برم بیرون که سفت تر منو چسبوند به خودش.
اه مجبور شدم دوباره چشمام رو ببندم.
لبای کوک روی گردنم قرار گرفت_عشقم.
ی جوری شدم یجوری که حالم میخواست به هم بخوره.
+بله.
_میشه ببوستم.
ی خنده ی خجالت زده ایی کردمو گفتم.
+کوک تو گشنت نیس.
_چرا گشنمه.
+چی میخوای برات درست کنم.
خواستم پاشم ولی حصار دستاش نزاشت.
_لبتو😘
عصبانی شدم و داد زدم.
+کوک خودت میدونی که من دوست ندارم وفقط خودت تصمیم گرفتی حتی با من مشورت نکردی.
_بیبی چرا سر ددیت داد میزنی.
دستشو پیچوندم و از بغلش اومدم بیرون.
+ی بار دیگه به من بگی بیبی میکشمت.
کوک هم عصبانی از رو تخت بلند شد و حمله کرد به سمتم.
منو چسبود به دیوار و گفت_فعلا باید تن به ی رابطه ی اجباری بدی دیشبو ازت گزشتم ولی امشبو نه.
با گریه گفتم+چرا باهام میخوای همچین کاری رو انجام بدی.
_فعلا برا دونستنش خیلی بچه ایی.
داشت از اتاق میرفت بیرون که گفتم+میدونستی عاشق تهیونگم .
سر جاش خشکش زد و بعد گفت_نه خیلی زرنگی.
از زبان کوک.
لیزا عاشق ته بود و ته هم عاشق
رفتم و دست و صورتمو شستم و رو تخت کوک داراز کشیدم کوک از حمام اومد بیرون.
و سریع پتو رو خودم کشیدم.
+لباساتو پوشیدی بهم بگو.
_لباسام رو پوشیدم.
سرم رو اروم از زیر پتو در اوردم اره خداروشکر لباس تنشه.
کنارم رو تخت ولو شد و گفت_تو هم خسته ایی.
+اوهوم.
زنگ در خونه رو زدن.
_شام رو اوردن.
شام رو خوردم.
+کوک من تو هال میخوابم ی پتو برام میاری؟
_چرا نمیای رو تخت پیش خودم.
+اخه اتاق گرمه
_خوب برات کولر رو روشن میکنم.
رفتم تو اتاق کوک با کنتورول کولر رو روشن کردم.
تا جایی تونستم از کوک فاصله گرفتم.
_امممم لیزا تا حالا باکسی رابطه داشتی.
شوکه شدم+منظورت چیه.
_هیچی میگم میشه امشب باهم....
نزاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم+کوک لباساتو اماده کردی؟
_اره.امشب با...
+وسایل شخصیتو چی.
_هووف اره میشه بحث و عوض نکنی؟
+خب اگه همچی امادس پس شب بخیر من خستم.
_شب تو هم بخیر.
دستشو دور کمرم حلقه کرد.
یجوری مور مورم شد.
صبح بیدار شدم
دیدم کامل تو بغل کوکم.
خواستم از بغلش برم بیرون که سفت تر منو چسبوند به خودش.
اه مجبور شدم دوباره چشمام رو ببندم.
لبای کوک روی گردنم قرار گرفت_عشقم.
ی جوری شدم یجوری که حالم میخواست به هم بخوره.
+بله.
_میشه ببوستم.
ی خنده ی خجالت زده ایی کردمو گفتم.
+کوک تو گشنت نیس.
_چرا گشنمه.
+چی میخوای برات درست کنم.
خواستم پاشم ولی حصار دستاش نزاشت.
_لبتو😘
عصبانی شدم و داد زدم.
+کوک خودت میدونی که من دوست ندارم وفقط خودت تصمیم گرفتی حتی با من مشورت نکردی.
_بیبی چرا سر ددیت داد میزنی.
دستشو پیچوندم و از بغلش اومدم بیرون.
+ی بار دیگه به من بگی بیبی میکشمت.
کوک هم عصبانی از رو تخت بلند شد و حمله کرد به سمتم.
منو چسبود به دیوار و گفت_فعلا باید تن به ی رابطه ی اجباری بدی دیشبو ازت گزشتم ولی امشبو نه.
با گریه گفتم+چرا باهام میخوای همچین کاری رو انجام بدی.
_فعلا برا دونستنش خیلی بچه ایی.
داشت از اتاق میرفت بیرون که گفتم+میدونستی عاشق تهیونگم .
سر جاش خشکش زد و بعد گفت_نه خیلی زرنگی.
از زبان کوک.
لیزا عاشق ته بود و ته هم عاشق
۱۲.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.