رمان قلب سیاه🖤
رمان قلب سیاه🖤
Part12
#دیانا
رفتم فرودگاه سوار هواپیما شدم کنارم یه خانم بود و کنار خانم یه مردی که فک کنم همسرشه کلی نگاش کردم قیافش برام آشنا بود یه حس خوبی نسبت بهش داشتم
دیانا: ام ببخشید خانم اسم شما چیه؟
خانم: اسم من اتوسا هس اسم اصلیم استیاژ و ژاتیس حروف بهم ریخته اسم اصلیم هس
دیانا: من شمارو میشناسم توی دبیرستان با هم بودیم
اتوسا: آره یادم اومد شما دیانا هسین درسته
دیانا: آره چقد خوشحالم که دیدمت
اتوسا: منم بیا بغلم
خب همو بغل کردن
اتوسا: ایشون نامزد من امیر هس
امیر: سلام خوشبختم از اشناییتون
اتوسا: عه امیر
امیر: چیه خب.
اتوسا: منم از دیدن آقا های اینجا خوشبختم
امیر: خب سلام خوشبخت نیسم از آشناییتون
دیانا: 😅منم
اتوسا: چن روز ترکیه بودی؟
دیانا: ما یه روز هس که اومدیم همه ماجرا رو براش گفتم
اتوسا: یعنی الان تو ارسلان رو دوست داری؟
دیانا: ار اما ارسلان بهم گفت دلم پیش یه دختر گیره و نمی تونم بهش بگم
بعد از چن ساعت رسیدیم تهران
خب از هم خدافظی کردیم هر کی رفت خونش اما من نمیدونم چکار کنم کجا برم...
به اسرار زیادتون پارت بعد رو گذاشتم ولی دفعه بعدی از ای خبرا نی
Part12
#دیانا
رفتم فرودگاه سوار هواپیما شدم کنارم یه خانم بود و کنار خانم یه مردی که فک کنم همسرشه کلی نگاش کردم قیافش برام آشنا بود یه حس خوبی نسبت بهش داشتم
دیانا: ام ببخشید خانم اسم شما چیه؟
خانم: اسم من اتوسا هس اسم اصلیم استیاژ و ژاتیس حروف بهم ریخته اسم اصلیم هس
دیانا: من شمارو میشناسم توی دبیرستان با هم بودیم
اتوسا: آره یادم اومد شما دیانا هسین درسته
دیانا: آره چقد خوشحالم که دیدمت
اتوسا: منم بیا بغلم
خب همو بغل کردن
اتوسا: ایشون نامزد من امیر هس
امیر: سلام خوشبختم از اشناییتون
اتوسا: عه امیر
امیر: چیه خب.
اتوسا: منم از دیدن آقا های اینجا خوشبختم
امیر: خب سلام خوشبخت نیسم از آشناییتون
دیانا: 😅منم
اتوسا: چن روز ترکیه بودی؟
دیانا: ما یه روز هس که اومدیم همه ماجرا رو براش گفتم
اتوسا: یعنی الان تو ارسلان رو دوست داری؟
دیانا: ار اما ارسلان بهم گفت دلم پیش یه دختر گیره و نمی تونم بهش بگم
بعد از چن ساعت رسیدیم تهران
خب از هم خدافظی کردیم هر کی رفت خونش اما من نمیدونم چکار کنم کجا برم...
به اسرار زیادتون پارت بعد رو گذاشتم ولی دفعه بعدی از ای خبرا نی
۷.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.