فیک تهیونگ پارت ۶
از زبان ا/ت
میا به همراه جین وارده تالار شدن خیلی به هم میان داشتم یکی یکی همه رو به داداشم معرفی میکردم که جیمین و جونگ کوک اومدن سمتمون به داداشم گفتم : بله رو مخ ترین آدمای اینجا چون به فارسی گفتم جونگ کوک گفت : چی فرمودین جیمین گفت : شرط میبندم یه چیزی درمورد ما گفتی گفتم : نه بابا
داداشم شروع کرد و به انگلیسی باهاشون صحبت کرد جیمین به کرهای گفت : ببین با چه خانومی هم دانشگاه بودیمو خبر نداشتیم
جونگ کوک دستش رو جلوم دراز کرد و گفت : افتخار دوستی میدین گفتم : چه انتظاراتی
دوست داشتم با همچین آدمایی دوست بشم چون مطمئنن خیلی باحاله اما اون تهیونگ همه چیز رو خراب میکنه
گفتم : دسته صلح میدم اما نبینم دیگه دوستام رو اذیت میکنیدااا
یه چند دقیقه گذشت میا رفت بالایه استیج و میکروفون رو برداشت و از جین که همیشه کنارش بوده تشکر کرد بعد منو صدا کرد تا برم بالا پیشش اولش یکم خجالت زده بودم ولی وقتی دیدم که تهیونگ داره نگام میکنه مغرور شدم و رفتم بالا میا گفت : ایشون بهترین و باید بگم اولین دوستمه بعده کلی سخنرانی
رفتم سمته دستشویی به دست و صورتم آب زدم و دوباره آرایشم رو درست کردم در رو که باز کردم تهیونگ جلوم ظاهر شد میخواستم ازش رد بشم که نزاشت هی قدم به قدم نزدیکم میشد و منم قدم به قدم میرفتم عقب که خوردم به دیوار منو بین دیوار و خودش گیر انداخت صورتش رو آورد نزدیک قلبم دیگه داشت از سینم میپرید بیرون تو چند میلی متری صورتم وایستاد و آروم گفت : تو.... چطور جرعت کردی تو روی من وایستی برای اولین بار بود همچین چیزی رو تجربه میکنم خب بالاخره تو ایران که از این کارا نمیکنن ( #حق 🙂💔)
گفتم : برو عقب.... لطفاً گفت : من باهات چیکار کنم... نسبتاً بلند داد زد و گفت : تو کی هستی که یهو اومدیو قلبم و ذهنم و روانم همه چیزم رو به هم ریختی ، چون صدای آهنگ زیاد بود فکر نکنم کسی صداش رو شنیده باشه همینجوری بهش نگاه میکردم
گفتم : برو کنار گفت : نمیرم حولش دادم و رفتم بیرون چشمام پر از اشک شده بود وقتی داداشم و بقیه دیدنم ازم پرسیدن چیشده ولی بی توجه بهشون رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه
...........
میا به همراه جین وارده تالار شدن خیلی به هم میان داشتم یکی یکی همه رو به داداشم معرفی میکردم که جیمین و جونگ کوک اومدن سمتمون به داداشم گفتم : بله رو مخ ترین آدمای اینجا چون به فارسی گفتم جونگ کوک گفت : چی فرمودین جیمین گفت : شرط میبندم یه چیزی درمورد ما گفتی گفتم : نه بابا
داداشم شروع کرد و به انگلیسی باهاشون صحبت کرد جیمین به کرهای گفت : ببین با چه خانومی هم دانشگاه بودیمو خبر نداشتیم
جونگ کوک دستش رو جلوم دراز کرد و گفت : افتخار دوستی میدین گفتم : چه انتظاراتی
دوست داشتم با همچین آدمایی دوست بشم چون مطمئنن خیلی باحاله اما اون تهیونگ همه چیز رو خراب میکنه
گفتم : دسته صلح میدم اما نبینم دیگه دوستام رو اذیت میکنیدااا
یه چند دقیقه گذشت میا رفت بالایه استیج و میکروفون رو برداشت و از جین که همیشه کنارش بوده تشکر کرد بعد منو صدا کرد تا برم بالا پیشش اولش یکم خجالت زده بودم ولی وقتی دیدم که تهیونگ داره نگام میکنه مغرور شدم و رفتم بالا میا گفت : ایشون بهترین و باید بگم اولین دوستمه بعده کلی سخنرانی
رفتم سمته دستشویی به دست و صورتم آب زدم و دوباره آرایشم رو درست کردم در رو که باز کردم تهیونگ جلوم ظاهر شد میخواستم ازش رد بشم که نزاشت هی قدم به قدم نزدیکم میشد و منم قدم به قدم میرفتم عقب که خوردم به دیوار منو بین دیوار و خودش گیر انداخت صورتش رو آورد نزدیک قلبم دیگه داشت از سینم میپرید بیرون تو چند میلی متری صورتم وایستاد و آروم گفت : تو.... چطور جرعت کردی تو روی من وایستی برای اولین بار بود همچین چیزی رو تجربه میکنم خب بالاخره تو ایران که از این کارا نمیکنن ( #حق 🙂💔)
گفتم : برو عقب.... لطفاً گفت : من باهات چیکار کنم... نسبتاً بلند داد زد و گفت : تو کی هستی که یهو اومدیو قلبم و ذهنم و روانم همه چیزم رو به هم ریختی ، چون صدای آهنگ زیاد بود فکر نکنم کسی صداش رو شنیده باشه همینجوری بهش نگاه میکردم
گفتم : برو کنار گفت : نمیرم حولش دادم و رفتم بیرون چشمام پر از اشک شده بود وقتی داداشم و بقیه دیدنم ازم پرسیدن چیشده ولی بی توجه بهشون رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه
...........
۱۰۲.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.