.

.
[موهای صورتیت]پارت۱۹

.
.
دامیان
.
.
.
بلاخره به ویلا رسیدمو رفتم داخل
که دنیل و نیکولاس زودتر از من رسیده بودن
نیکولاس: به سلام بلاخره دامیان اومد تو که عشق سرعت بودی گفتیم الان بریم داخل دامیان اولین نفر رسیده

بعد دنیل همینجور که سیب شو گاز میزد از اشپز خونه اومد و با خنده گفت
دنیل:وای اره خیلی دیر کردی فکر کردیم تو راه مردی
بعدم دوتایی به حرف مسخره شون خندیدن
باخستگی رو مبل ولو شدم
من:اینبار سعی کردم مث ادم بیام

اوناهم مثل من رو مبل ولو شدن که دنیل گفت
دنیل: خو همین تو هیچ وقت مثل ادم نمیومدی نکنه عاشق شدی داداش؟
لوکاس هم سریع پشت بند حرفش گفت
لوکاس:اره عاشقی بد دردیه
من: برو بابا عشق کیلو چنده؟
دنیل:اره دیگه ماهم که عرعر خودم دارم میبینم چجوری به انیا نگا میکنی
بلند شدمو همین جور که به طبقه بالا میرفتم گفتم
من:چجوری نگا میکنم؟

دنیل:با عشق

لوکاس: با محبت

دنیل:باااا...
از همون بالا بلند گفتم
من:خفه شید یه لحظه اتاق من کجاست میخام بکپم
دیدم صدایی نمیاد سرمو بردم سمت پایین
من:مُردین؟

لوکاس:نه داداش گفتی خفه شید ماهم خفه شدیم
بعدم دوباره به حرف مسخرشون خندیدن
من: یه بار دیگه مسخره کنین میام میزنم تو دهن......
وسط بحث ما زنگ ایفون زده شد......