MUTED SOUND (صدای خاموش)
P¹¹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ نمیخوام صداش و بشنوم
از روی کاناپه بلند شد و گوشیش و از روی جلو میزی برداشت و حین رفتن به آشپزخانه گفت
_ باهاش حرف بزن
چند هفته از مهمونی اون شب میگذشت و رفتار تهیونگ واقعا عجیب و غریب شده بود. مثل معمایی شده بود که نمیشد حلش کرد و جوابش گنگ و نامعلومه!
اون شب خیلی چیز هارو تغییر داده بود؛ دیدگاه من نسبت به کیوم، دیدگاه دیگران نسبت به من، کیوم و تهیونگ، طرز فکر هنری نسبت به منی که خیانتکار شناخته شده بودم و مهمترینشان تهیونگ و رابطه بینمون رو! بعد از اون شب تا چند وقت حتی نیم نگاهی بِهم نمی انداخت و مثل رهگذزهای ناشناخته و بی ارزش خیابان های دلتنگ پاییز باهام رفتار میکرد و یا حتی اگر چشم هامون با اما و اگر و شایدی بهم گره میخورد واضح میشد چهره عصبانیش و دید و خیلی راحت میشد فهمید هنوز نسبت به اتفاق شب مهمونی خشم کینه تو دلش پرورش میده و از دستم عصبانیه!
با اینکه هردو هم خانه بودیم، کلمه ای به زبون نمی آورد و باهم حرف نمیزدیم. مثل اینکه کلمات و حروف از ذهنش پریده بودن و چیزی درموردشان نمیدانست بعد یکهو مثل فرشته ها بال درآورد و رفتارش عوض شد و ناگهانی تصمیم گرفت مهربون رفتار کنه.
مثل جدول روبیک تا فهمیدن قسمتی از عواطف و خصالش برام هموار تر میشد سمت دیگه سریع بهم میریخت و پیچیده تر میشد!
رفتاری که اخیرا باهام داشت چیزی بود که هر دختری ارزوش و از فرد مورد علاقه اش داره و فرقی نمیکنه اون فرد پدر و مادر ، خواهر و برادر، پارتنر یا دوست باشه.
خونسرد بود، مهربون بود، مراقب بود، لبخند میزد و گیر نمی داد ولی تهیونگی که من میشناسم این نبود! میتونستم تهیونگ غل و زنجیر شده ای رو پشت چهره شاداب و رفتار خونگرمش ببینم که دهانش بسته است و حرفی برای گفتن نداره. تغییر طبیعت انسانه و روند نرمال و طبیعی ای داره ولی این کلمه برای تهیونگ ساخته نشده و اذیت شدنش رو با تمام جزئیات به چشم میدیدم!
حتی اگر بتونه همه رو خام کنه و با لبخندش گول بزنه، حتی اگر چشم دیگری برای دیدن عذابی که مثل مو خره تمام وجودش و دربر میگرفت و ذره ذره از درون نابودش میکر و ازش تغذیه میکرد وجود نداشته باشه، چشم های من باز بود، درست مثل ذهن هوشیارم که این رفتارش و منطقی تلقی نمیکرد. پسر، تهیونگ قدیمی رو با زور و اجبار سعی در تغیر دادنش داشت و حالا که میدید تهیونگ، چیزی فراتر از اصلاح جرئی هست و کار آسانی نیست تصمیم گرفته بود اون و تو وجودش، مابین بافت ها و سلول های میکروسکوپی بند بند وجودش، همون جایی که ته مغز کسی هم بهش نمیرسه حبس کنه اما این تغیرات اساسی بخاطر چی بود؟ برای چه کسی بود؟ اصلا چطور میشه به این سرعت تغییر کرد؟
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ نمیخوام صداش و بشنوم
از روی کاناپه بلند شد و گوشیش و از روی جلو میزی برداشت و حین رفتن به آشپزخانه گفت
_ باهاش حرف بزن
چند هفته از مهمونی اون شب میگذشت و رفتار تهیونگ واقعا عجیب و غریب شده بود. مثل معمایی شده بود که نمیشد حلش کرد و جوابش گنگ و نامعلومه!
اون شب خیلی چیز هارو تغییر داده بود؛ دیدگاه من نسبت به کیوم، دیدگاه دیگران نسبت به من، کیوم و تهیونگ، طرز فکر هنری نسبت به منی که خیانتکار شناخته شده بودم و مهمترینشان تهیونگ و رابطه بینمون رو! بعد از اون شب تا چند وقت حتی نیم نگاهی بِهم نمی انداخت و مثل رهگذزهای ناشناخته و بی ارزش خیابان های دلتنگ پاییز باهام رفتار میکرد و یا حتی اگر چشم هامون با اما و اگر و شایدی بهم گره میخورد واضح میشد چهره عصبانیش و دید و خیلی راحت میشد فهمید هنوز نسبت به اتفاق شب مهمونی خشم کینه تو دلش پرورش میده و از دستم عصبانیه!
با اینکه هردو هم خانه بودیم، کلمه ای به زبون نمی آورد و باهم حرف نمیزدیم. مثل اینکه کلمات و حروف از ذهنش پریده بودن و چیزی درموردشان نمیدانست بعد یکهو مثل فرشته ها بال درآورد و رفتارش عوض شد و ناگهانی تصمیم گرفت مهربون رفتار کنه.
مثل جدول روبیک تا فهمیدن قسمتی از عواطف و خصالش برام هموار تر میشد سمت دیگه سریع بهم میریخت و پیچیده تر میشد!
رفتاری که اخیرا باهام داشت چیزی بود که هر دختری ارزوش و از فرد مورد علاقه اش داره و فرقی نمیکنه اون فرد پدر و مادر ، خواهر و برادر، پارتنر یا دوست باشه.
خونسرد بود، مهربون بود، مراقب بود، لبخند میزد و گیر نمی داد ولی تهیونگی که من میشناسم این نبود! میتونستم تهیونگ غل و زنجیر شده ای رو پشت چهره شاداب و رفتار خونگرمش ببینم که دهانش بسته است و حرفی برای گفتن نداره. تغییر طبیعت انسانه و روند نرمال و طبیعی ای داره ولی این کلمه برای تهیونگ ساخته نشده و اذیت شدنش رو با تمام جزئیات به چشم میدیدم!
حتی اگر بتونه همه رو خام کنه و با لبخندش گول بزنه، حتی اگر چشم دیگری برای دیدن عذابی که مثل مو خره تمام وجودش و دربر میگرفت و ذره ذره از درون نابودش میکر و ازش تغذیه میکرد وجود نداشته باشه، چشم های من باز بود، درست مثل ذهن هوشیارم که این رفتارش و منطقی تلقی نمیکرد. پسر، تهیونگ قدیمی رو با زور و اجبار سعی در تغیر دادنش داشت و حالا که میدید تهیونگ، چیزی فراتر از اصلاح جرئی هست و کار آسانی نیست تصمیم گرفته بود اون و تو وجودش، مابین بافت ها و سلول های میکروسکوپی بند بند وجودش، همون جایی که ته مغز کسی هم بهش نمیرسه حبس کنه اما این تغیرات اساسی بخاطر چی بود؟ برای چه کسی بود؟ اصلا چطور میشه به این سرعت تغییر کرد؟
۹.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.