لج یا نفرت(۶)
که یهو متوجه دوتا تیله ی سیاه شد که بهش زول زده
کوک. چته .چرا اونجوری نگاه می کنی افتادی زمین خواستم کمکت کنم(سرد و بم)
جینا. می دونم ولی یه چیز بگم شر نکنی ها(کیوت و خوابالو)
کوک. چته موش(خندهی محو واسه کیوت بازیش)
جینا. از این زاویه شبیه فرشته ی نجات هستی(ذوق و کیوت و خوابالو)
کوک. هع خودمم می دونم جذابم ،بعد جینا رو گذاشت رو تخت و گفت
کوک. الانم بخواب و کل اتفاق های الان رو فراموش اوکی تو هنوزم رقیب منی(سرد و بم)
جینا هو هوم بانی سرد(خمیازه ی کوچیکی کشید و خوابید )
کوک ویو کل شب رو بیدار بودم دلیل این که یه لحظه قلبم پیشش تند زد چی بود اصلا ،اصلا حتما به خاطر خستگیه آره درسته خستگی. پس الان می خوابم و درست می شم
فلش بک به فردا
ویو جینا. از خواب بیدار شدم که دیدم کوک نیست پس رفتم کارای لازمم رو کردم و حموم رفتم و ...........(حوصله ندارم بنویسم فقط لباس جینا صبح اسلاید بعده کوکم لباس شبش رو پوشیده
رفتم پایین که دیدم کوک و تهیونگ نشستن و به تلفن نگاه می کنن پس منم رفتم پایین و نشستم وسطشون (یعنی کوک یه طرفه جیناست و ته یه طرف دیگه)و گفتم
جینا. صبح بخیر اوپا های خوجملم(مثل اون صدای باب که می گه صبح بخیر پاتریک)
ته. صبح بخیر جینا شی(لبخند گرم)
کوک. ت تو چطوری به من می گی اوپا؟
جینا. خوب مگه تو از دیشب با من خوب نشدی؟
کوک . اممم جینا یه لحظه با من بیا(کلافه پاشد)
جینا. نمی یام پیش اوپا ته بگو
ته. راست می گه کوک بگو ببینم چه خبره(تعجب)
کوک. پس نمی یای اره؟
جینا. اره(لج)
که یهو .........
کوک. چته .چرا اونجوری نگاه می کنی افتادی زمین خواستم کمکت کنم(سرد و بم)
جینا. می دونم ولی یه چیز بگم شر نکنی ها(کیوت و خوابالو)
کوک. چته موش(خندهی محو واسه کیوت بازیش)
جینا. از این زاویه شبیه فرشته ی نجات هستی(ذوق و کیوت و خوابالو)
کوک. هع خودمم می دونم جذابم ،بعد جینا رو گذاشت رو تخت و گفت
کوک. الانم بخواب و کل اتفاق های الان رو فراموش اوکی تو هنوزم رقیب منی(سرد و بم)
جینا هو هوم بانی سرد(خمیازه ی کوچیکی کشید و خوابید )
کوک ویو کل شب رو بیدار بودم دلیل این که یه لحظه قلبم پیشش تند زد چی بود اصلا ،اصلا حتما به خاطر خستگیه آره درسته خستگی. پس الان می خوابم و درست می شم
فلش بک به فردا
ویو جینا. از خواب بیدار شدم که دیدم کوک نیست پس رفتم کارای لازمم رو کردم و حموم رفتم و ...........(حوصله ندارم بنویسم فقط لباس جینا صبح اسلاید بعده کوکم لباس شبش رو پوشیده
رفتم پایین که دیدم کوک و تهیونگ نشستن و به تلفن نگاه می کنن پس منم رفتم پایین و نشستم وسطشون (یعنی کوک یه طرفه جیناست و ته یه طرف دیگه)و گفتم
جینا. صبح بخیر اوپا های خوجملم(مثل اون صدای باب که می گه صبح بخیر پاتریک)
ته. صبح بخیر جینا شی(لبخند گرم)
کوک. ت تو چطوری به من می گی اوپا؟
جینا. خوب مگه تو از دیشب با من خوب نشدی؟
کوک . اممم جینا یه لحظه با من بیا(کلافه پاشد)
جینا. نمی یام پیش اوپا ته بگو
ته. راست می گه کوک بگو ببینم چه خبره(تعجب)
کوک. پس نمی یای اره؟
جینا. اره(لج)
که یهو .........
۱۲.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.