Part 4
Part 4
بعد از جمع کردن وسایل همه سوار ون شدن جیمین باز هم ذهنش در گیر بود و داشت فکر میکرد که اون دختر کیه البته اعضا سعی میکردن که حواسش رو پرت کنن و البته موفق هم بودن ولی مدت کمی چون جیمین باز هم فکرش مشغول بود بعد چند ساعت بالاخره رسیدن بوسان براشون هتل گرفته بودن همه به طرف اتاق هاشون حرکت کردن جیمین و تهیونگ و کوک تو یه اتاق بودن و جین و نامجون تو یه اتاق و جیهوپ و یونگی هم تو یه اتاق دیگه تهیونگ و کوک برای این که یه کمی جیمین رو از این حال و هوا در بیارن در خواست بازی دادن و شروع کردن اهنگ خوندن...جیمین که اصلا حوصله نداشت از جاش بلند شد و زد بیرون
کوک: هیونگ کجا میری؟
جیمین: قدم بزنم
تهیونگ: تنها؟ وایسا ما هم باهات میایم
جیمین: نه میخوام تنها باشم
جیمین از اتاق بیرون زد و به طرف شهر حرکت کرد تنها توی خیابون ها قدم میزد و هیچ کس اونجا نبود چون شب بود ولی دختری تنها تو خیابون توجهش رو جمع کرد دختری که موهاشو با کلاه پوشونده بود و تو خیابون ها تنها قدم میزد هر دو تنها بودن که دختر برای حرف زدن با جیمین پیش قدم شد
....: سلام غریبه
جیمین: سلام
.....: تاحالا اینجا ندیده بودمت تازه اومدی؟
جیمین: بله من سئول زندگی میکنم ولی خوب به خواطر کارم اومدم بوسان و این که من بوسان به دنیا اومدم ولی خوب از وقتی بچه بودم رفتم سئول
.....: خوبه پس غریبه نیستی
جیمین: ببینم تو این وقت شب تو خیابون تنها چیکار میکنی؟
....: دنبال آرامش....تو چی؟
جیمین: منم
.....: خوبه پس بیا باهم ادامه بدیم
جیمین: باشه
....: خوب یه کم از خودت برام بگو
جیمین: خوب تو منو نشناختی؟
.....: چرا میشناسمت....پارک جیمین آیدل معروف کیپاپ
جیمین: او پس خوب میشناسی
....: خوب معلومه من چطور میتونم بایستم رو نشناسم
جیمین: پس ارمی
....:چه جورم
جیمین: خوبه چون بایستت منم😊
.....
ادامه دارد...
بعد از جمع کردن وسایل همه سوار ون شدن جیمین باز هم ذهنش در گیر بود و داشت فکر میکرد که اون دختر کیه البته اعضا سعی میکردن که حواسش رو پرت کنن و البته موفق هم بودن ولی مدت کمی چون جیمین باز هم فکرش مشغول بود بعد چند ساعت بالاخره رسیدن بوسان براشون هتل گرفته بودن همه به طرف اتاق هاشون حرکت کردن جیمین و تهیونگ و کوک تو یه اتاق بودن و جین و نامجون تو یه اتاق و جیهوپ و یونگی هم تو یه اتاق دیگه تهیونگ و کوک برای این که یه کمی جیمین رو از این حال و هوا در بیارن در خواست بازی دادن و شروع کردن اهنگ خوندن...جیمین که اصلا حوصله نداشت از جاش بلند شد و زد بیرون
کوک: هیونگ کجا میری؟
جیمین: قدم بزنم
تهیونگ: تنها؟ وایسا ما هم باهات میایم
جیمین: نه میخوام تنها باشم
جیمین از اتاق بیرون زد و به طرف شهر حرکت کرد تنها توی خیابون ها قدم میزد و هیچ کس اونجا نبود چون شب بود ولی دختری تنها تو خیابون توجهش رو جمع کرد دختری که موهاشو با کلاه پوشونده بود و تو خیابون ها تنها قدم میزد هر دو تنها بودن که دختر برای حرف زدن با جیمین پیش قدم شد
....: سلام غریبه
جیمین: سلام
.....: تاحالا اینجا ندیده بودمت تازه اومدی؟
جیمین: بله من سئول زندگی میکنم ولی خوب به خواطر کارم اومدم بوسان و این که من بوسان به دنیا اومدم ولی خوب از وقتی بچه بودم رفتم سئول
.....: خوبه پس غریبه نیستی
جیمین: ببینم تو این وقت شب تو خیابون تنها چیکار میکنی؟
....: دنبال آرامش....تو چی؟
جیمین: منم
.....: خوبه پس بیا باهم ادامه بدیم
جیمین: باشه
....: خوب یه کم از خودت برام بگو
جیمین: خوب تو منو نشناختی؟
.....: چرا میشناسمت....پارک جیمین آیدل معروف کیپاپ
جیمین: او پس خوب میشناسی
....: خوب معلومه من چطور میتونم بایستم رو نشناسم
جیمین: پس ارمی
....:چه جورم
جیمین: خوبه چون بایستت منم😊
.....
ادامه دارد...
۱.۹k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.