خواهر گمشد*
پارت ۱۰ *
کازوعه و کازوتورا وباجی قرار شد شب بدون گنگ تومان به اون مکان برن و به مایکی هم چیزی نگفتن ولی یه نفر اینجا اضطراب داش
کازوعه: نمیتونم ما سه تا از پسش بر نمیام تازه اون وقت نتونستم یه باجی بگم خواهرش زنده اس و دروغ گفتم اه نمیتونم ریسک کنم باید به مایکی بگم .. آره اگه تو دردسر افتادیم اون میاد کمکمون ..
همون طور که تو افکار خودش بود یهو تلفنش زنگ میخوره :ها این کیه ؟ الو؟
باجی:هوی کازوعه آماده ای ؟
کازوعه : ا.. آره من آمدم.. فقط باجی...
باجی:خوبه نیم ساعت دیگه بیای این مکان آدرس رو پیام میکنم
کازوعه:باشه تلفن رو قطع کرد که همون لحظه آدرس مکان اومد رو صفحه: نمیشه باید بگم *سریعا یه کاغذ برداش و آدرس مکانی که قرار بود برن رو اون نوشت و رفت در خونه ی خانواده ی سانو .. کاغذ رد زیر در انداخت و رف پیش باجی و کازوتورا *
بعد چند دقیقه*
کازوتورا: ههه ... چرا نمیاد این .. او حلال زاده رو اومد
کازوعه اون طرف بدو بدو داش میومد : ب.. بخ.. ببخشید دیر شد... نفس نفس زدن*
باجی: خیلی خوب ... بیا سوار شو
کازوعه : م.. میشه ... یه..چی .. بگم
باجی: نه سوار شو
پشت باجی سوار میشه و راه رو نشون اونا میده *بعد نیم ساعت میرسن اونجا : خیلی خوب اینجاس فقط پسرا بزارید من حرف بزنم اونا هم سری به معنای آره تکون دادن*واینکه من باید یه...حرفش نیمه موند*
کازوتورا: زود باش الان وقت ترس نیس
کازوعه نفس عمیقی کشید و در رو زد *
یه نفر : فرمایش ؟ او ببین کی اینجاس فراری خیلی رو داری اومدی
کازوعه : بنند میخوام رئیس رو ببینم
یه نفر: خیلی خوب بیا تو ..ولی.. اون دونفر کین ؟
کازوعه: اونش به تو ربطی نداره رئیس خواسته بیارمشون تامنو ببخشن
اون فرد نگاهی شکاک بهش انداخت و رفت کنار تا اونا برن داخل *
کازوتوراسوتی زد و گف:واو چه دم و دستگاهی
باجی : صگ دونید انقدر آدم داره
کازوعه :الکی نیس که خیر سرش یه پا مافیاس
هوی کی به تو اجازه داد بیای اینجا خیانت کار
کازوعه به بغلش نگاه میکنه که یه یهو یه چاقو ازش رد میشه و جاخالی میده : ههه.هع تو هنوز آدم نشدی سائوکا؟ (دوستان عکس سائوکا رو بعد پارت پست میکنم )
سائوکا: من همیشه اینجوریم حالا تو چی میخوای اینجا خیانت کار
کازوعه: خوب... من..
باجی یغه ی سائوکا رو میگیره توی کثافت عوضی دستت تو کشتن خواهر من نقش داشته ؟
سائوکا:ها؟خواهرت کیه ؟
کازوعه :نه باجی....
باجی :کازوعه خفه شو .... و تو بهم بگو کی کیوسا رو کشته یغه اشو فشار میده و با داد میگه*
کازوعه :باجی!!
کازوتورا : کازوعه اون الان تو خودش نی پس تمومش کن
افراد مافیا داشتن نگاه میکردن و اگه چیزی شد حمله کنن
اون طرف در خونه سانو اما:ها؟ این چیه ؟
فکر کنم آدرس دعوایی باشه مه اونی چان گف به دراکن زنگ میزنه* مایکی وبقیه که منتظر بودن زنگ میزنه*
کازوعه و کازوتورا وباجی قرار شد شب بدون گنگ تومان به اون مکان برن و به مایکی هم چیزی نگفتن ولی یه نفر اینجا اضطراب داش
کازوعه: نمیتونم ما سه تا از پسش بر نمیام تازه اون وقت نتونستم یه باجی بگم خواهرش زنده اس و دروغ گفتم اه نمیتونم ریسک کنم باید به مایکی بگم .. آره اگه تو دردسر افتادیم اون میاد کمکمون ..
همون طور که تو افکار خودش بود یهو تلفنش زنگ میخوره :ها این کیه ؟ الو؟
باجی:هوی کازوعه آماده ای ؟
کازوعه : ا.. آره من آمدم.. فقط باجی...
باجی:خوبه نیم ساعت دیگه بیای این مکان آدرس رو پیام میکنم
کازوعه:باشه تلفن رو قطع کرد که همون لحظه آدرس مکان اومد رو صفحه: نمیشه باید بگم *سریعا یه کاغذ برداش و آدرس مکانی که قرار بود برن رو اون نوشت و رفت در خونه ی خانواده ی سانو .. کاغذ رد زیر در انداخت و رف پیش باجی و کازوتورا *
بعد چند دقیقه*
کازوتورا: ههه ... چرا نمیاد این .. او حلال زاده رو اومد
کازوعه اون طرف بدو بدو داش میومد : ب.. بخ.. ببخشید دیر شد... نفس نفس زدن*
باجی: خیلی خوب ... بیا سوار شو
کازوعه : م.. میشه ... یه..چی .. بگم
باجی: نه سوار شو
پشت باجی سوار میشه و راه رو نشون اونا میده *بعد نیم ساعت میرسن اونجا : خیلی خوب اینجاس فقط پسرا بزارید من حرف بزنم اونا هم سری به معنای آره تکون دادن*واینکه من باید یه...حرفش نیمه موند*
کازوتورا: زود باش الان وقت ترس نیس
کازوعه نفس عمیقی کشید و در رو زد *
یه نفر : فرمایش ؟ او ببین کی اینجاس فراری خیلی رو داری اومدی
کازوعه : بنند میخوام رئیس رو ببینم
یه نفر: خیلی خوب بیا تو ..ولی.. اون دونفر کین ؟
کازوعه: اونش به تو ربطی نداره رئیس خواسته بیارمشون تامنو ببخشن
اون فرد نگاهی شکاک بهش انداخت و رفت کنار تا اونا برن داخل *
کازوتوراسوتی زد و گف:واو چه دم و دستگاهی
باجی : صگ دونید انقدر آدم داره
کازوعه :الکی نیس که خیر سرش یه پا مافیاس
هوی کی به تو اجازه داد بیای اینجا خیانت کار
کازوعه به بغلش نگاه میکنه که یه یهو یه چاقو ازش رد میشه و جاخالی میده : ههه.هع تو هنوز آدم نشدی سائوکا؟ (دوستان عکس سائوکا رو بعد پارت پست میکنم )
سائوکا: من همیشه اینجوریم حالا تو چی میخوای اینجا خیانت کار
کازوعه: خوب... من..
باجی یغه ی سائوکا رو میگیره توی کثافت عوضی دستت تو کشتن خواهر من نقش داشته ؟
سائوکا:ها؟خواهرت کیه ؟
کازوعه :نه باجی....
باجی :کازوعه خفه شو .... و تو بهم بگو کی کیوسا رو کشته یغه اشو فشار میده و با داد میگه*
کازوعه :باجی!!
کازوتورا : کازوعه اون الان تو خودش نی پس تمومش کن
افراد مافیا داشتن نگاه میکردن و اگه چیزی شد حمله کنن
اون طرف در خونه سانو اما:ها؟ این چیه ؟
فکر کنم آدرس دعوایی باشه مه اونی چان گف به دراکن زنگ میزنه* مایکی وبقیه که منتظر بودن زنگ میزنه*
۳.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.