عشق ابدی پارت ۹۱
عشق ابدی پارت ۹۱
ویو جیمین
- خ..خب...آه یونگی جدیدا خیلی حساس شدی
+من حساسم؟ هه (پوزخند)
- حساسی ! حساسی که برای بغل کردن رفیقم باید جواب پس بدم .
+ باشه . نمیخواد چیزی بگی
حرفشو که زد پاشد و داشت میرفت سمت در که گرفتم
- عهههه انقدر لوس نباش دیگه . خودت که دیدی از اون پشت ! حالش بد شد ، گریه اش گرفت ، داد میزد . منم بخاطر مشکلی که داشت نمیتونستم بزارم بیشتر از اون گریه کنه و الا دوباره غش میکرد.
+ چه مشکلی داره؟
-ها؟ مشکل؟
+ جیمین حرفت رو مزه مزه کن بعد بگو . خودت میگی بخاطر مشکلی که داشت ... الان میگی مشکل؟!
-خب...آخهههههه...ایش بابا تهیونگ قلبش مریضه .
+چ..چی؟(تعجب)
-بشین دو دیقه
رفتیم نشستیم و شروع کردم به حرف زدن
- تهیونگ قلبش مریضه. سرطان هم داره ؛ نمیدونی تو زندگیش چه دردایی کشیده . نه فقط جسمی ، بیشتر آسیب هاش روحی بوده و هست . خیلی ضربه خورده . تهیونگ آدم سالمی نیست ، حتی اگر جسمی خوب بشه روحی حالش بده ! خیر سرم نباید به کسی چیزی میگفتم
+چ..چرا تا ...الان بهم نگفتی؟(تعجب)
-خوبی؟! میگم نباید چیزی میگفتم ، الانم از دهنم رفت گفتم .
+ یعنی...یعنی..
- آره ... بخاطر مشکلشه که بیهوش شده بود . اما قضیه فقط این نیست یونگی . اون...اون خب... یادته قبلاً به شوخی گفتم که تهیونگ جونگ کوک رو دوست داره؟
+خب؟
-مثل اینکه شوخی نبود ، واقعنی دوسش داره . تهیونگ ... تا حالا عاشق نشده ، اما حالا کل زندگیش خلاصه میشه برای یه نفر ! اونم جونگ کوکه . میتونم درکش کنم که چقدر زجر میکشه .
+ شوخی نکن.!! وای مگه میشه؟؟ (تعجب)
- همه اینا رو بهت توضیح میدم؛ آیی خدایا ، اینا رو بیخیال من بشدت نیاز به خون دارم .
+ الان؟
- نه پَ :/
+از کجا بیارم؟؟
- چمیدونم ، من که مثل جنابعالی هر یه شب در میون نمیرم شکار که . چیکار میکنی شبا تو جنگل؟؟
+ همون کاری که بقیه خوناشاما میکنن
- ببین الان بچه ها هستن که مواظب تهیونگ باشن ، کوکم رفت براش کنسرو ، یه چی بخره . بیا بریم
+ خیله خب
ویو جیمین
- خ..خب...آه یونگی جدیدا خیلی حساس شدی
+من حساسم؟ هه (پوزخند)
- حساسی ! حساسی که برای بغل کردن رفیقم باید جواب پس بدم .
+ باشه . نمیخواد چیزی بگی
حرفشو که زد پاشد و داشت میرفت سمت در که گرفتم
- عهههه انقدر لوس نباش دیگه . خودت که دیدی از اون پشت ! حالش بد شد ، گریه اش گرفت ، داد میزد . منم بخاطر مشکلی که داشت نمیتونستم بزارم بیشتر از اون گریه کنه و الا دوباره غش میکرد.
+ چه مشکلی داره؟
-ها؟ مشکل؟
+ جیمین حرفت رو مزه مزه کن بعد بگو . خودت میگی بخاطر مشکلی که داشت ... الان میگی مشکل؟!
-خب...آخهههههه...ایش بابا تهیونگ قلبش مریضه .
+چ..چی؟(تعجب)
-بشین دو دیقه
رفتیم نشستیم و شروع کردم به حرف زدن
- تهیونگ قلبش مریضه. سرطان هم داره ؛ نمیدونی تو زندگیش چه دردایی کشیده . نه فقط جسمی ، بیشتر آسیب هاش روحی بوده و هست . خیلی ضربه خورده . تهیونگ آدم سالمی نیست ، حتی اگر جسمی خوب بشه روحی حالش بده ! خیر سرم نباید به کسی چیزی میگفتم
+چ..چرا تا ...الان بهم نگفتی؟(تعجب)
-خوبی؟! میگم نباید چیزی میگفتم ، الانم از دهنم رفت گفتم .
+ یعنی...یعنی..
- آره ... بخاطر مشکلشه که بیهوش شده بود . اما قضیه فقط این نیست یونگی . اون...اون خب... یادته قبلاً به شوخی گفتم که تهیونگ جونگ کوک رو دوست داره؟
+خب؟
-مثل اینکه شوخی نبود ، واقعنی دوسش داره . تهیونگ ... تا حالا عاشق نشده ، اما حالا کل زندگیش خلاصه میشه برای یه نفر ! اونم جونگ کوکه . میتونم درکش کنم که چقدر زجر میکشه .
+ شوخی نکن.!! وای مگه میشه؟؟ (تعجب)
- همه اینا رو بهت توضیح میدم؛ آیی خدایا ، اینا رو بیخیال من بشدت نیاز به خون دارم .
+ الان؟
- نه پَ :/
+از کجا بیارم؟؟
- چمیدونم ، من که مثل جنابعالی هر یه شب در میون نمیرم شکار که . چیکار میکنی شبا تو جنگل؟؟
+ همون کاری که بقیه خوناشاما میکنن
- ببین الان بچه ها هستن که مواظب تهیونگ باشن ، کوکم رفت براش کنسرو ، یه چی بخره . بیا بریم
+ خیله خب
۲.۴k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.