مرت: رفتیم داخل اتاق
مرت: رفتیم داخل اتاق
افرا:خب من و تو قبلا همدیگرو دوس داشتیمولی نمیدونم چی شد
مرت: افرا
افرا: بله
مرت : یادته چطور میبوسیدمت
افرا: برای چی
مرت : میخوام همون طوری لبات رو ببوسم
افرا : مرت اصلا اجازه نداد حرف بزنم یهویی لبام رو بوسید
مرت : خیلی حس خوبی بود بعد از چند سال دوباره لبای افرا رو بوسیدن
افرا: صبح از خواب بلند شدم قرار بود از عمارت اینجا بریم عمارت خودمون استانبول که دیدم جبار شانلی اومده
من و افرا رو صدا زدن و رفتیم
افرا : ذاتا اومده بود خدافظی کنه
مرت : رسیدیم استانبول همه خیلی خسته بودیم هرکی ی جایی افتاد و خوابش برد
افرا:خب من و تو قبلا همدیگرو دوس داشتیمولی نمیدونم چی شد
مرت: افرا
افرا: بله
مرت : یادته چطور میبوسیدمت
افرا: برای چی
مرت : میخوام همون طوری لبات رو ببوسم
افرا : مرت اصلا اجازه نداد حرف بزنم یهویی لبام رو بوسید
مرت : خیلی حس خوبی بود بعد از چند سال دوباره لبای افرا رو بوسیدن
افرا: صبح از خواب بلند شدم قرار بود از عمارت اینجا بریم عمارت خودمون استانبول که دیدم جبار شانلی اومده
من و افرا رو صدا زدن و رفتیم
افرا : ذاتا اومده بود خدافظی کنه
مرت : رسیدیم استانبول همه خیلی خسته بودیم هرکی ی جایی افتاد و خوابش برد
۲.۰k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.