My Red Moon...✨🫀🌚
My Red Moon...✨🫀🌚
Part¹³🪐🦖
ویسکی رو روی میز گذاشت و به جونگ کوک گفت...
*انجام شد..
جونگ کوک ویسکی رو تو دستش چرخوند و خوبه ای زیر لب گفت... ویسکی رو تو یه حرکت سر کشید و به سمت اتاق VIP رفت..
وارد اتاق شد و به پسری که با موهای مشکی و حالت سک*سی منتظر نشسته بود نگاه کرد...
به سمتش رفت.. بدون توجه به چیزی لبش رو لب های پسر گذاشت... پسر با کمال میل همراهیش کرد.. دستای جونگکوک رو تک تک قسمتهای بدن پسر درحال حرکت بود... تو یه حرکت تمام لباس توی تنش رو پاره کرد..
پسر زبونشو روی لبش کشید و سمت جونگکوک رفت... دستشو از روی لباس به عضو جونگ کوک رسوند و نوازش کرد.. همزمان جونگکوک دستشو سمت لباسش برد و از تنش خارج کرد...
پسر با دیدن بدن ورزیده جئون آب دهنش رو آروم قورت داد..
بعد از در آوردن شلوارش به سمت پسر رفت و ایستاد...
پسر منظور جونگکوک رو فهمید و دستشو روی باکسرش گذاشت و پایین کشید.. دستشو رو روی عضو جونگکوک گذاشت و مالش داد...
دهنشو باز کرد و نوک دیک بزرگش مکید..
جونگکوک از اینکه عضوش به حرکتای پسر واکنشی نشون نمیده کمی کلافه شد...
با حرکتی وحشیانه تمام عضوشو تو دهن پسر جا داد و با تصور دهن داغ تهیونگ دور عضوش آهی کشید..
توجهی به عوق زدن های پسر نکرد و کارشو ادامه داد اما دید نه... هیچ اتفاقی نمیافته فهمید عضوش فقط یه چیز رو طلب میکرد..
دهن داغ تهیونگ...!
پسر رو پس زد و سمت لباسش رفت و با عجله پوشید از کیف پولش چندتا تراول خارج کرد و رو تخت انداخت و از بار خارج شد..
سمت ماشین رفت و بدون توجه به چیزی به سمت خونه روند...
دوباره تصورات کثیف تو مغزش جون گرفت و اونو مجبور میکرد با سرعت بیشتری برونه..
در عرض چند دقیقه به خونه رسید... از بیرون نگاهی به پنجره و اتاق خاموش تهیونگ انداخت..
توجهی به اینکه الان تهیونگ خوابه نکرد و از ماشین پیاده شد...
وارد خونه شد و با عجله از پله ها بالا رفت سمت اتاق تهیونگ رفت..
" تهیونگ"
با حس خیس و مکیده شدن لباش آروم چشماشو باز کرد... به فردی که تو تاریکی داشت لباش رو میبوسید نگاه کرد.. با اون همه بادیگارد امکان نداشت کسی باشه جز جونگکوک...
یکدفعه مغزش فرمان داد و سریع جونگکوک رو هول داد و خودشو عقب کشید...
جونگ کوک با دیدن حرکت پسرک کلافه شد و گفت..
کوک: من الان بهت نیاز دارم و تو نمیتونی منو از خودت دریغ کنی چون این وظیفه توعه... من بابتت پول ندادم که فقط بخوری و بخوابی فهمیدی..؟ نمیخوام تنبیهت کنم ولی خودت باعث میشی که به تنبیهت اضافه کنم.. اگه نمیخوای بلایی بدتر سرت بیاد با من همراهی کن فهمیدی...؟
تهیونگ از ترس عصبانی شدن جونگکوک سری تکون داد.. یکدفعه خودشو به سمت جونگ کوک کشوند و لباشو رو لبای جونگکوک گذاشت و اینطوری رضایتشو اعلام کرد...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
هاییی..✨
گزارش نکنین..😐
Part¹³🪐🦖
ویسکی رو روی میز گذاشت و به جونگ کوک گفت...
*انجام شد..
جونگ کوک ویسکی رو تو دستش چرخوند و خوبه ای زیر لب گفت... ویسکی رو تو یه حرکت سر کشید و به سمت اتاق VIP رفت..
وارد اتاق شد و به پسری که با موهای مشکی و حالت سک*سی منتظر نشسته بود نگاه کرد...
به سمتش رفت.. بدون توجه به چیزی لبش رو لب های پسر گذاشت... پسر با کمال میل همراهیش کرد.. دستای جونگکوک رو تک تک قسمتهای بدن پسر درحال حرکت بود... تو یه حرکت تمام لباس توی تنش رو پاره کرد..
پسر زبونشو روی لبش کشید و سمت جونگکوک رفت... دستشو از روی لباس به عضو جونگ کوک رسوند و نوازش کرد.. همزمان جونگکوک دستشو سمت لباسش برد و از تنش خارج کرد...
پسر با دیدن بدن ورزیده جئون آب دهنش رو آروم قورت داد..
بعد از در آوردن شلوارش به سمت پسر رفت و ایستاد...
پسر منظور جونگکوک رو فهمید و دستشو روی باکسرش گذاشت و پایین کشید.. دستشو رو روی عضو جونگکوک گذاشت و مالش داد...
دهنشو باز کرد و نوک دیک بزرگش مکید..
جونگکوک از اینکه عضوش به حرکتای پسر واکنشی نشون نمیده کمی کلافه شد...
با حرکتی وحشیانه تمام عضوشو تو دهن پسر جا داد و با تصور دهن داغ تهیونگ دور عضوش آهی کشید..
توجهی به عوق زدن های پسر نکرد و کارشو ادامه داد اما دید نه... هیچ اتفاقی نمیافته فهمید عضوش فقط یه چیز رو طلب میکرد..
دهن داغ تهیونگ...!
پسر رو پس زد و سمت لباسش رفت و با عجله پوشید از کیف پولش چندتا تراول خارج کرد و رو تخت انداخت و از بار خارج شد..
سمت ماشین رفت و بدون توجه به چیزی به سمت خونه روند...
دوباره تصورات کثیف تو مغزش جون گرفت و اونو مجبور میکرد با سرعت بیشتری برونه..
در عرض چند دقیقه به خونه رسید... از بیرون نگاهی به پنجره و اتاق خاموش تهیونگ انداخت..
توجهی به اینکه الان تهیونگ خوابه نکرد و از ماشین پیاده شد...
وارد خونه شد و با عجله از پله ها بالا رفت سمت اتاق تهیونگ رفت..
" تهیونگ"
با حس خیس و مکیده شدن لباش آروم چشماشو باز کرد... به فردی که تو تاریکی داشت لباش رو میبوسید نگاه کرد.. با اون همه بادیگارد امکان نداشت کسی باشه جز جونگکوک...
یکدفعه مغزش فرمان داد و سریع جونگکوک رو هول داد و خودشو عقب کشید...
جونگ کوک با دیدن حرکت پسرک کلافه شد و گفت..
کوک: من الان بهت نیاز دارم و تو نمیتونی منو از خودت دریغ کنی چون این وظیفه توعه... من بابتت پول ندادم که فقط بخوری و بخوابی فهمیدی..؟ نمیخوام تنبیهت کنم ولی خودت باعث میشی که به تنبیهت اضافه کنم.. اگه نمیخوای بلایی بدتر سرت بیاد با من همراهی کن فهمیدی...؟
تهیونگ از ترس عصبانی شدن جونگکوک سری تکون داد.. یکدفعه خودشو به سمت جونگ کوک کشوند و لباشو رو لبای جونگکوک گذاشت و اینطوری رضایتشو اعلام کرد...
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
هاییی..✨
گزارش نکنین..😐
۵.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲