دختر خوانده ی هیولا پارت شانزده

•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت شانزده•••

"سونیک"
کریم رو بردم خونه شون و بعد برگشتم.
صدای الیزابتو شنیدم که میگفت: ۴ سال از داداش شدو کوچیک تری.
سیلور- هه هه همینطوره.
اروم از کنار دیوار نگاشون کردم.
گفتم یکم شوخی کنم.. بعد سریع رفتم کنار مبل وایسادم.
شدو سرشو چرخوند و منو دید. گفتم: هیسسسس.
رفتم بالا سر الیزابت و گفتم: کی اماده ی قلقلکههه؟
بعد شروع کردم به قلقلک دادن الیزابت. صدای خنده اش بلند شد و سعی کرد جلوی منو بگیره که قلقلکش ندم.
خیلی بانمک بود.
شدو- بسه بچه رو خفه کردی.
سیلور- ههههه سونیککک.
سیلور با قدرت جاذبه بلندم کرد.
کم مونده بود بخورم به سقف و شناور بودم.
- اوو منو ببینین دارم پرواز میکنم!
الیزابت هنوزم میخندید.
الیزابت- خارپشت پرندهه.
ناکلز- ها چی کی چی شده کسی حمله کردههه؟
همه بهش خیره شدیم و بعد از چند ثانیه سکوت شروع کردیم به خندیدن.
ناکلز- چی خنده دار بود؟ بگیننن!
هنوزم میخندیدیم و حرفی نمیزدیم.


اینم از پارت های امروز
با لایک و کامنت بهم انرژی بدین:)