پارت ۳۴ (جنگ یا عشق)

+ پدر اگر باز هم مخالفت کنید بهتون قول میدم که دیگه منو نمیبیند😐

%هییییییی فکر احمقانه ای به سرت نزنه بهش فکر میکنم حالا این دختره اهل کدوم کشوره ؟

نمیدونم ولی ازش میپرسم  از شما مچکرم پدر😁

رفتم بیرون دیدم ا.ت.  داره با هیون کی  بازی میکنه رفتم پیششون

+دارین چیکار میکنین

- داریم بازی میکنیم چطور ؟

+ دکتر دقیقه بیا باهات کار دارم. بعد که هون کی رو برد آمد پیشم

- کاری داشتی ؟

+ آره تو قبل از اینکه به این کشور بیای توی کدوم کشور به دنیا آمدی؟

- من دختر امپراطور باگچه هستم برای چی میپرسی ؟

+ هیچی همین جوری
 
پس اون یه پرنسس از رفتار هاش معلوم بود وقتی اونو گفت فهمیدم اگر ۱/۱۰۰ شانس بودن اون

 کنار خودمو داشتم اونو از دست دادم  واقعا  همه چی داشت برای اینکه دیگه نبینم زود تر آماده

 میشد  این خیلی ناراحت  کننده است  ولی من واقعا  دوست داشتم ولی اگر به پدرم بگم مطمئنم

 ا.ت رو راحت نمیزاره باید هرچه سریعتر یکاری میکردم ولی چیکار مثلا باید فراریش میدادم ؟

 من نمیتونم بدون اون زندگی کنم از وقتی دیدمش همه چی عوض شود همه چی من قلبم افکارم

 نسبت به خودم ولی نمیتونم ببینم  داره اذیت میشه باید از اینجا بره ولی الان خیلی زوده  چقدر

 زود کنارش بودن تموم شود میخوام این چند روز تمام این خستگی  رو از تنم ببره بیرون پس

 تصمیم گرفتم .......

برای امشب  کافیه

لایک لطفا کامنت بزارین مرسییییییییییییییییییییییی عاشق تونم خیلی زیاد 😂😁😀