زیر سایه ی آشوبگر p30
اروم لب زدم:
_خلاصه میگم...یه دارو که وقتی وارد خون کسی میشه میتونه توسط کسی کنترل بشه يعني اگه هر کاری بهش بگن انجام میده
اروم تر ادامه دادم:
_فکر کنم الان مشکل اینا اینه که اون دارو مدت کمی فرد رو قابل کنترل میکنه و بعد چند ساعت فرد دوباره به حالت طبیعیش برمیگرده
_خدای من...وحشتناکه
به بقیه بحث گوش دادیم
_این همه مدت وقتمون رو تلف کردیم....تا یک ماه دیگه بهتون فرصت میدیم اگه نتونستید کاملش کنید باید بقیه کار رو به افراد ما توی Deep Web بپرید....اون موقع حتی یه دلار هم نصیبتون نمیشه
مرد کچلی این رو گفت و بلند شد:
_هر وقت کارتون تموم شد اطلاع بدید تا جای دیگه ای جلسه بزاریم و درباره قیمتش حرف بزنیم
اینو گفت و از در زد بیرون...کم کم همه رفتند
ما هم آسوده از اینکه لو نرفتیم بدون جلب توجه خارج شدیم
تو ماشین که نشستیم نقاب هامون رو برداشتیم
سوکجین شروع کرد به حرف زدن:
_نامه ای که پدرم زیر سرامیک مخفی کرده...حرفای اون مرد راجب سازنده ی اون دارو که کشته شده و در اخر مرگ ناگهانی و مشکوک خانوادم منو وادار میکنه به این نتیجه برسم که پدرم سازنده ی اون دارو بوده
تایید کردم:
_درسته...من هم همین نتیجه رو گرفتم.....ولی هرجور فکر میکنم نمیفهمم چرا باید پدرت رو بکشن........اونطور که پیدا بود بدجور لنگ کامل کردن اون فرمولن و اگه پدرت داروی تکمیل شده رو ساخته بوده چرا باید میکشتنش ،
من حس میکنم قضیه چیزی بیشتر از اینه.....قطعا احمق نبودن وقتی شدیدا به کسی نیاز دارن اون و خانوادش رو بکشن
سوکجین گفت:
_هر چیزی که هست مربوط به اون مهمونی اون شبه
پرسیدم:
_چطور مگه؟
_قاتل باید کسی باشه که بدون در نظر گرفتن اینکه به پدرم برای تکمیل فرمول لازم دارن شروع به کشتن افراد توی اون مهمونی کرده و از اون جایی که خدمتکار ها یا نگهبان ها رو نکشته میشه گفت فقط با مهمون ها و دوستای پدرم و البته خود پدرم دشمنی داشته
چیزی به ذهنم رسید:
_توی معامله ی امشب اگه دقت کرده باشی بیشتر کسایی حرف میزدن که لباس سفید پوشیدن ......بقیه یعنی اونایی که قرمز و مشکی بودن جوان تر بودن و انگار نقش زیر دست رو ایفا میکردن ،
این رو میگم چون اولین کسانی که توی قتل های زنجیره ای کشته شدن ، افراد سفید پوش ادن مهمونی بودن
کمی فکر کردم و ادامه دادم:
_ولی خب اینجا یه سوال پیش میاد....قاتل از کجا میدونسته توی افراد مافیا کی تو مهمونی بوده و کی نبوده؟
پشت چراغ قرمز روی ترمز زد و سرشو چرخوند تا نگاهم کنه:
_اگه قبلا فکر میکردم این شغل مناسب تو نیست الان دیگه مطمئنم برای این شغل ساخته شدی
ابروهام بالا پرید:
_چرااا
_چون قاتل تنها زمانی میتونسته افراد رو شناسایی کنه که خودش توی مهمونی باشه....مگر اینکه کسی بعدا بهش اطلاع داده
_خلاصه میگم...یه دارو که وقتی وارد خون کسی میشه میتونه توسط کسی کنترل بشه يعني اگه هر کاری بهش بگن انجام میده
اروم تر ادامه دادم:
_فکر کنم الان مشکل اینا اینه که اون دارو مدت کمی فرد رو قابل کنترل میکنه و بعد چند ساعت فرد دوباره به حالت طبیعیش برمیگرده
_خدای من...وحشتناکه
به بقیه بحث گوش دادیم
_این همه مدت وقتمون رو تلف کردیم....تا یک ماه دیگه بهتون فرصت میدیم اگه نتونستید کاملش کنید باید بقیه کار رو به افراد ما توی Deep Web بپرید....اون موقع حتی یه دلار هم نصیبتون نمیشه
مرد کچلی این رو گفت و بلند شد:
_هر وقت کارتون تموم شد اطلاع بدید تا جای دیگه ای جلسه بزاریم و درباره قیمتش حرف بزنیم
اینو گفت و از در زد بیرون...کم کم همه رفتند
ما هم آسوده از اینکه لو نرفتیم بدون جلب توجه خارج شدیم
تو ماشین که نشستیم نقاب هامون رو برداشتیم
سوکجین شروع کرد به حرف زدن:
_نامه ای که پدرم زیر سرامیک مخفی کرده...حرفای اون مرد راجب سازنده ی اون دارو که کشته شده و در اخر مرگ ناگهانی و مشکوک خانوادم منو وادار میکنه به این نتیجه برسم که پدرم سازنده ی اون دارو بوده
تایید کردم:
_درسته...من هم همین نتیجه رو گرفتم.....ولی هرجور فکر میکنم نمیفهمم چرا باید پدرت رو بکشن........اونطور که پیدا بود بدجور لنگ کامل کردن اون فرمولن و اگه پدرت داروی تکمیل شده رو ساخته بوده چرا باید میکشتنش ،
من حس میکنم قضیه چیزی بیشتر از اینه.....قطعا احمق نبودن وقتی شدیدا به کسی نیاز دارن اون و خانوادش رو بکشن
سوکجین گفت:
_هر چیزی که هست مربوط به اون مهمونی اون شبه
پرسیدم:
_چطور مگه؟
_قاتل باید کسی باشه که بدون در نظر گرفتن اینکه به پدرم برای تکمیل فرمول لازم دارن شروع به کشتن افراد توی اون مهمونی کرده و از اون جایی که خدمتکار ها یا نگهبان ها رو نکشته میشه گفت فقط با مهمون ها و دوستای پدرم و البته خود پدرم دشمنی داشته
چیزی به ذهنم رسید:
_توی معامله ی امشب اگه دقت کرده باشی بیشتر کسایی حرف میزدن که لباس سفید پوشیدن ......بقیه یعنی اونایی که قرمز و مشکی بودن جوان تر بودن و انگار نقش زیر دست رو ایفا میکردن ،
این رو میگم چون اولین کسانی که توی قتل های زنجیره ای کشته شدن ، افراد سفید پوش ادن مهمونی بودن
کمی فکر کردم و ادامه دادم:
_ولی خب اینجا یه سوال پیش میاد....قاتل از کجا میدونسته توی افراد مافیا کی تو مهمونی بوده و کی نبوده؟
پشت چراغ قرمز روی ترمز زد و سرشو چرخوند تا نگاهم کنه:
_اگه قبلا فکر میکردم این شغل مناسب تو نیست الان دیگه مطمئنم برای این شغل ساخته شدی
ابروهام بالا پرید:
_چرااا
_چون قاتل تنها زمانی میتونسته افراد رو شناسایی کنه که خودش توی مهمونی باشه....مگر اینکه کسی بعدا بهش اطلاع داده
۲۸.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.