عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P16
ویو ادمین: خب دکتر اومده بود و داشت جنی رو معاینه میکرد و...
دکتر: خب آقای جعون ایشون زیاد نه باید صدا ها جنگ و داد بیدا بشنوه و هر بار بشنوه باعث بیهوش شدنش میشه اگع همینطوری پیش بره قول نمیدم ک آسیب به قلبشون نزنه
کوک: بله چشم الان میتونم ببینمش(نگران)
دکتر: بله میتونید تشریف ببرید
کوک: ممنون
(دکتر رفت)
ویو کوک: با حرفایی ک دکتر زد استرس گرفتم ک بدو بدو رفتم تو اتاق ک دیدم داره گریه میکنه رفتم پیشش ک.....
جنی ویو: با سردرد بدی بیدار شدم و یادم افتاد چیشده و فقط به مشکلاتم فکر میکردم و گریم میگرف ک کوک اومد
کوک: هیییی جنی چرا داری گریه میکنی(بغل کردن)
جنی: هق آخه چرا کوک هق ما باید یه هق ازدواج اجباری هق داشته باشیم هق(گریه)
کوک: میدونم جنی اشکال نداره اونا هم همین حسو دارن ولی چه میشه کرد حالا هم بیا استراحت کن باشه (کیوت)
جنی: باشه (لبخند)
کوک: پس من برم فعلا
جنی: فعلا
.
.
.
تهیونگ ویو: منو لیسا تو راه رو بین اتاقا رو مبل نشسته بودیم و موندیم ببینیم جونگ کوک چی میگه
ویو کوک: اومدم بیرون دیدم تهیونگ و خواهرش رو مبل نشستن رفتم سمتشون......
P16
ویو ادمین: خب دکتر اومده بود و داشت جنی رو معاینه میکرد و...
دکتر: خب آقای جعون ایشون زیاد نه باید صدا ها جنگ و داد بیدا بشنوه و هر بار بشنوه باعث بیهوش شدنش میشه اگع همینطوری پیش بره قول نمیدم ک آسیب به قلبشون نزنه
کوک: بله چشم الان میتونم ببینمش(نگران)
دکتر: بله میتونید تشریف ببرید
کوک: ممنون
(دکتر رفت)
ویو کوک: با حرفایی ک دکتر زد استرس گرفتم ک بدو بدو رفتم تو اتاق ک دیدم داره گریه میکنه رفتم پیشش ک.....
جنی ویو: با سردرد بدی بیدار شدم و یادم افتاد چیشده و فقط به مشکلاتم فکر میکردم و گریم میگرف ک کوک اومد
کوک: هیییی جنی چرا داری گریه میکنی(بغل کردن)
جنی: هق آخه چرا کوک هق ما باید یه هق ازدواج اجباری هق داشته باشیم هق(گریه)
کوک: میدونم جنی اشکال نداره اونا هم همین حسو دارن ولی چه میشه کرد حالا هم بیا استراحت کن باشه (کیوت)
جنی: باشه (لبخند)
کوک: پس من برم فعلا
جنی: فعلا
.
.
.
تهیونگ ویو: منو لیسا تو راه رو بین اتاقا رو مبل نشسته بودیم و موندیم ببینیم جونگ کوک چی میگه
ویو کوک: اومدم بیرون دیدم تهیونگ و خواهرش رو مبل نشستن رفتم سمتشون......
۹.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.