فیک جیمین مافیا من
پارت:5
ویو فردا صبح:
از خواب بیدار شدم نگاهی به کنارم کردم جیمین نبود با درد زیر دلم بلند شدم و رفتم سمت اتاق جیمین وارد که شدم دیدم داره لباس هاشو جمع میکنه
-داری کجا میری
+امریکا
-امریکا برای چی منم باید بیام
+نه تو همینجا میمونی منم میرم اونجا
-کی برمیگردی
+هیچوقت
و رفت منم همونجا شوکه شده بودم و تکون نمیخوردم من الا چیکار کنم رفتم وسایلم رو برداشتم و خواستم برم که
×ارباب گفتن شما جایی نرین
-خودش که رفته منم میخام برم
×گفتن به هیچ وجه شما حق رفتن ندارید
هوففف دختر بودنمو ازم گرفت زندگیمو تباه کرد الان هم دست از سرم بر نمیداره دیگه چی از جونم میخای
ویو جیمین:
از فرودگاه امریکا بیرون که اومدم بینا دویید سمتم و پرید بغلم (بله ایشون دوست دختر اقای پارکه)(علامت بینا•)
•سلام ددی
+سلام عشقم
•دلم خیلی برات تنگ شده بود ددی
+منم دلم برات تنگ شده بود
و باهم رفتیم خونه ی من که از قبل خریده بودمش
اون شب نشستیم باهم دیگه فیلم ببینیم بینا رفت و برام یکم نوشیدنی اورد بعد از خودنش یهو شروع کردم به داغ کردن
+بینا چی توش ریخته بودی
•تحریک کننده
+اوفف لازمت دارم
•من کاملا در اختیارتم ددی
و.......
_________________________________________________
شیش ماه بعد:
ویو جیمین:
شیش ماه میشه اینجا با بینا زندگی میکنم
یه روز به بینا گفتم که شب نمیام خونه چون قرار بود روی ی پروژه جدید کار کنیم ولی کار به تعویق افتاد شب رفتم خونه....... ادامه دارد
#فیک #جیمین #ارمی
ویو فردا صبح:
از خواب بیدار شدم نگاهی به کنارم کردم جیمین نبود با درد زیر دلم بلند شدم و رفتم سمت اتاق جیمین وارد که شدم دیدم داره لباس هاشو جمع میکنه
-داری کجا میری
+امریکا
-امریکا برای چی منم باید بیام
+نه تو همینجا میمونی منم میرم اونجا
-کی برمیگردی
+هیچوقت
و رفت منم همونجا شوکه شده بودم و تکون نمیخوردم من الا چیکار کنم رفتم وسایلم رو برداشتم و خواستم برم که
×ارباب گفتن شما جایی نرین
-خودش که رفته منم میخام برم
×گفتن به هیچ وجه شما حق رفتن ندارید
هوففف دختر بودنمو ازم گرفت زندگیمو تباه کرد الان هم دست از سرم بر نمیداره دیگه چی از جونم میخای
ویو جیمین:
از فرودگاه امریکا بیرون که اومدم بینا دویید سمتم و پرید بغلم (بله ایشون دوست دختر اقای پارکه)(علامت بینا•)
•سلام ددی
+سلام عشقم
•دلم خیلی برات تنگ شده بود ددی
+منم دلم برات تنگ شده بود
و باهم رفتیم خونه ی من که از قبل خریده بودمش
اون شب نشستیم باهم دیگه فیلم ببینیم بینا رفت و برام یکم نوشیدنی اورد بعد از خودنش یهو شروع کردم به داغ کردن
+بینا چی توش ریخته بودی
•تحریک کننده
+اوفف لازمت دارم
•من کاملا در اختیارتم ددی
و.......
_________________________________________________
شیش ماه بعد:
ویو جیمین:
شیش ماه میشه اینجا با بینا زندگی میکنم
یه روز به بینا گفتم که شب نمیام خونه چون قرار بود روی ی پروژه جدید کار کنیم ولی کار به تعویق افتاد شب رفتم خونه....... ادامه دارد
#فیک #جیمین #ارمی
۴۵.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.