@fakegay
@fakegay
smoti>>🥂
がいぇヴぇおぴ🍥🐈⬛️🩸
Name🕯<my boy👾
Part¹
__________
من لی جونگ سوعم یه پسر کاملن ساکت و بی تفاوت ب دنیای اطرافش از وقتی دنیا اومدم تا به الان راجب هیچی احساس خاصی نداشتم و این زندگیو برام سخ کرده بو .. توی مدرسه همه ازم انتقاد میکردن و سر به سرم میزاشتن ولی انگار من به هیچیم نبو!
این وضعیت و برای خانوادم سخت کرده بود ...مادرم تصمیم گرف مدرسمو عوض کنه>
صبح اول :
از خواب پاشدم و موهامو حالت دادم بعدم یه ابی زدم به صورتمو لباسمو پوشیدم و کرواتشو صاف کردم کولمو برداشتم و سمت مدرسه اروم پیاده روی میکردم ..
²مین بعد به مدرسه رسیدم و وارد مدرسه شدم
روی یکی از نیمکتای کلاسی که بهم گفته بودن نشسته بودم و کنار پنجره بودم یکم بعد بچهای کلاس اومدن و ساعت ⁹معلم وارد کلاس شد و وایساد کنار میزش ،
معلم:بچها امروز یه دانش اموز جدید داریم که به نظر خوشتیپ میاد~
بچها به اطراف نگا میکردن
معلم:لی جونگ سو پاشو بیا اینجا و خودتو معرفی کن!
ازجام بلند شدم و به سمت میز رفتم تعظیم کردم و
جونگ سو:سلام من رو با اسم لی جونگ سو بشناسید 18سالمه و اهل دگو هستم هوامو داشته باشین
بچها:یاهوو جونگ سووو به کلاسمون خوش اومدییی
باز تعظیم کردمو نشستم سر جام بعد از درس معلم زنگ خورد زنگ بعد ورزش بود پس مشغول برداشتن لباسم از توی کیف بودم ک
هارو:جونگ سو شی ؟
جونگ سو:بله؟
هارو:زنگ بعدی ورزشه خوب اماده شو اینو بگیر
بهم یه ویتامینه داد*
جونگ سو :این چیه؟
هارو:کامل بخورش تا قوی بشیی
جونگسو:نیازی نبود.. ولی به هرحال ممنون!
بعد از اینکه رفت ویتامینه و لباسمو برداشتم و به سمت کمدم رفتم توی اون بخش لباسمو عوض کردم و توی کمد گذاشتم ..
یکم از ویتامینه رو خوردم و انگار انرژی گرفتم زنگ خورد و رفتم توی سالن
مجبور بودم با پسرای اطرافم به صورت تیمی بسکتبال بازی کنم
جونگسو:این چه کوفتیه واقعا حوصلشو ندارم..
بعد از دوباره گل زدن لباسمو دادم بالا تا عرقای صورتمو باش پاک کنم
یچیزی رو روی عضله هام حس کردم
تهجون:عااا نرم و هاتن
جونگسو:بله؟
تهجون:اسمم تهجونه،جونگسو بودی دیگع؟
جونگسو:اره ،..چرا به بدنم دست میزنی
تهجون:امشب..
ادامه دارد~
smoti>>🥂
がいぇヴぇおぴ🍥🐈⬛️🩸
Name🕯<my boy👾
Part¹
__________
من لی جونگ سوعم یه پسر کاملن ساکت و بی تفاوت ب دنیای اطرافش از وقتی دنیا اومدم تا به الان راجب هیچی احساس خاصی نداشتم و این زندگیو برام سخ کرده بو .. توی مدرسه همه ازم انتقاد میکردن و سر به سرم میزاشتن ولی انگار من به هیچیم نبو!
این وضعیت و برای خانوادم سخت کرده بود ...مادرم تصمیم گرف مدرسمو عوض کنه>
صبح اول :
از خواب پاشدم و موهامو حالت دادم بعدم یه ابی زدم به صورتمو لباسمو پوشیدم و کرواتشو صاف کردم کولمو برداشتم و سمت مدرسه اروم پیاده روی میکردم ..
²مین بعد به مدرسه رسیدم و وارد مدرسه شدم
روی یکی از نیمکتای کلاسی که بهم گفته بودن نشسته بودم و کنار پنجره بودم یکم بعد بچهای کلاس اومدن و ساعت ⁹معلم وارد کلاس شد و وایساد کنار میزش ،
معلم:بچها امروز یه دانش اموز جدید داریم که به نظر خوشتیپ میاد~
بچها به اطراف نگا میکردن
معلم:لی جونگ سو پاشو بیا اینجا و خودتو معرفی کن!
ازجام بلند شدم و به سمت میز رفتم تعظیم کردم و
جونگ سو:سلام من رو با اسم لی جونگ سو بشناسید 18سالمه و اهل دگو هستم هوامو داشته باشین
بچها:یاهوو جونگ سووو به کلاسمون خوش اومدییی
باز تعظیم کردمو نشستم سر جام بعد از درس معلم زنگ خورد زنگ بعد ورزش بود پس مشغول برداشتن لباسم از توی کیف بودم ک
هارو:جونگ سو شی ؟
جونگ سو:بله؟
هارو:زنگ بعدی ورزشه خوب اماده شو اینو بگیر
بهم یه ویتامینه داد*
جونگ سو :این چیه؟
هارو:کامل بخورش تا قوی بشیی
جونگسو:نیازی نبود.. ولی به هرحال ممنون!
بعد از اینکه رفت ویتامینه و لباسمو برداشتم و به سمت کمدم رفتم توی اون بخش لباسمو عوض کردم و توی کمد گذاشتم ..
یکم از ویتامینه رو خوردم و انگار انرژی گرفتم زنگ خورد و رفتم توی سالن
مجبور بودم با پسرای اطرافم به صورت تیمی بسکتبال بازی کنم
جونگسو:این چه کوفتیه واقعا حوصلشو ندارم..
بعد از دوباره گل زدن لباسمو دادم بالا تا عرقای صورتمو باش پاک کنم
یچیزی رو روی عضله هام حس کردم
تهجون:عااا نرم و هاتن
جونگسو:بله؟
تهجون:اسمم تهجونه،جونگسو بودی دیگع؟
جونگسو:اره ،..چرا به بدنم دست میزنی
تهجون:امشب..
ادامه دارد~
۸۲۳
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.