pare03E01
زمان کم کم گذشت تا به روز چهارم رسید.
می یاکو: خب دیگه ساعت ۵ باید بیاد.یکم مضطربم ولی خب بلاخره میگمش. (استرسی مسیر کوتاهی از پارک رو می رفت و میآمد.)
بعد از ده دقیقه، زیــــنگ زیــــنگ
+ الو؟ شوتو سان؟
- اه، سلام می یاکو. برای امروز متاسفم ولی نمیتونم بیام. برای امروز ماموریت دارم، میشه برای فردا باشه؟
+ اه، نه مشکلی نیست فردا با هم حرف میزنیم.
- بازم متاسفم.
+ نه خب کار هست پیش میاد.
- خب فعلا باید برم، خدافظ.
+ خدافظ.
+ آآهههه، نشد که امروز بشه فکر کنم باید یه شب دیگه بی خوابی بکشم از نگرانی.
زمان کم کم گذشت. ساعت 9:45 دقیقه شب همان روز.
× هوی، شوتو، به کی ساعت 5 زنگ زدی؟ واس چی جیم شدی هااا؟
- من فقط رفتم پنج دقیقه با گوشی صحبت کردم، این که جیم شدن نیست که!
× تـــمه ،هر دقیقه با ارزشه و میشه باهاش پنچ نه ده تا خلاف کارو گرفت پس تو جیم شدی.
- اما اگه به می یاکو چان زنگ نمیزدم بهش بی احترامی کردم. اخه قرار بود امروز هم رو ببینیم و درباره یه چیز مهم حرف بزنیم.
شوتو ناخواسته به اسم می یاکو ، چان اضافه کرده بود و باکوگو بدون اینکه به اخر حرف شوتو توجه کنه عربده ای بلند کشید.
× هـــــااااااااااا، تـــمه، از کی شده می یاکو چان تو؟ نه اصلا از کی تاحالا با مو فیتیله ای قرار میزاری؟ هــــااااا!!! خودمـ ـــــ
- (با صدای بلند) چی میگی برای خودت؟؟ قرار؟ دارم میگم می خواست درباره چیزی که می گفت خیلی مهم حرف بزنه! ....
× (وسط حرف شوتو) وایسا اون میخواست چیزی بگه؟
بعد از اون باکوگو جریان رو سریع فهمید.
× توی ذهنش: حالا خوبه اینقدر این شوتو خره، عمرا بزارم بری مو فیتیله رو ببینی.
× هـوی، شوتو حالا قراره کی همو دوباره ببینین؟
- فردا ساعت 6 برای چی؟
× هیچی، گفتم حالا که ایقدر حرف مهمی داره کمکت کنم فردا بتونی حتما بری.
- واقعا!؟ تو واقعا ادم با فکری هستی. بر خلاف اخلاق و حرف زدن بدت واقعا خیلی خوب و مهربونی. مرسی!
×(توی ذهنش: یک اخلاق گندی فردا نشونت بدم دو رنگه) اره دیگه رفیق واسه این موقع هاست که حواسش بهت باشه.
ادامه در مطلب بعد–>
می یاکو: خب دیگه ساعت ۵ باید بیاد.یکم مضطربم ولی خب بلاخره میگمش. (استرسی مسیر کوتاهی از پارک رو می رفت و میآمد.)
بعد از ده دقیقه، زیــــنگ زیــــنگ
+ الو؟ شوتو سان؟
- اه، سلام می یاکو. برای امروز متاسفم ولی نمیتونم بیام. برای امروز ماموریت دارم، میشه برای فردا باشه؟
+ اه، نه مشکلی نیست فردا با هم حرف میزنیم.
- بازم متاسفم.
+ نه خب کار هست پیش میاد.
- خب فعلا باید برم، خدافظ.
+ خدافظ.
+ آآهههه، نشد که امروز بشه فکر کنم باید یه شب دیگه بی خوابی بکشم از نگرانی.
زمان کم کم گذشت. ساعت 9:45 دقیقه شب همان روز.
× هوی، شوتو، به کی ساعت 5 زنگ زدی؟ واس چی جیم شدی هااا؟
- من فقط رفتم پنج دقیقه با گوشی صحبت کردم، این که جیم شدن نیست که!
× تـــمه ،هر دقیقه با ارزشه و میشه باهاش پنچ نه ده تا خلاف کارو گرفت پس تو جیم شدی.
- اما اگه به می یاکو چان زنگ نمیزدم بهش بی احترامی کردم. اخه قرار بود امروز هم رو ببینیم و درباره یه چیز مهم حرف بزنیم.
شوتو ناخواسته به اسم می یاکو ، چان اضافه کرده بود و باکوگو بدون اینکه به اخر حرف شوتو توجه کنه عربده ای بلند کشید.
× هـــــااااااااااا، تـــمه، از کی شده می یاکو چان تو؟ نه اصلا از کی تاحالا با مو فیتیله ای قرار میزاری؟ هــــااااا!!! خودمـ ـــــ
- (با صدای بلند) چی میگی برای خودت؟؟ قرار؟ دارم میگم می خواست درباره چیزی که می گفت خیلی مهم حرف بزنه! ....
× (وسط حرف شوتو) وایسا اون میخواست چیزی بگه؟
بعد از اون باکوگو جریان رو سریع فهمید.
× توی ذهنش: حالا خوبه اینقدر این شوتو خره، عمرا بزارم بری مو فیتیله رو ببینی.
× هـوی، شوتو حالا قراره کی همو دوباره ببینین؟
- فردا ساعت 6 برای چی؟
× هیچی، گفتم حالا که ایقدر حرف مهمی داره کمکت کنم فردا بتونی حتما بری.
- واقعا!؟ تو واقعا ادم با فکری هستی. بر خلاف اخلاق و حرف زدن بدت واقعا خیلی خوب و مهربونی. مرسی!
×(توی ذهنش: یک اخلاق گندی فردا نشونت بدم دو رنگه) اره دیگه رفیق واسه این موقع هاست که حواسش بهت باشه.
ادامه در مطلب بعد–>
۲۹۶
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.