پارت ۱۸ ق ۲
پ ۱۸ ق ۲ : تو راه بودیم......نگاهی کردم....
+ این دفعه بیشترن.....اوه نه
جیهوپ...چیشده؟
+ دارن میبرنشون
یونگی...چی؟
+ دارن موادا و اینا رو میبرن.... اون یارو رئیسشونه فک کنم!
+ وارد نقشه ی شماره ۲ میشیم
یونگی...نقشه ی شماره دویی وجود نداشت!
+ تقشه ی شماره دو یعنی تقشه مقشه نداریم! فقط میریم جلو
بدون اینکه اونا بفهمن رفتم اون طرف.....پشت جعبه نشستم نقشه رو ک تو گوشیم بود نگاهی انداختم.....اگه از این طرف برم میتونم یه کاری کنم
بلند شدم و از طرف موازی اونا به مقابل دویدم....یه نفر بود ... بنگ....افتاد رو زمین....یکی دیگه ... بنگ ... اونم افتاد.... سد راهشون بودم..... فقط چطوری نگهشون میداشتم؟
+ اوفف ا/ت تا اینجا اومدی برا بقیش چی؟
نگاهی به اطرف انداختم ...... بشکه بنزینی نسبتا بزرگ رو دیدم
+ فهمیدم!
~~~~~~~......اومدن.......منو دیدن و در لحظه ای روم اسلحه کشیدن
+ باشه باشه الان اسلحمو میزارم!.....به یه دختر هم رحم ندارین!؟
در حالی ک خم شدم اسلحه رو بزارم نگاه کردم....بنگ.....آتیش گرفت و اونا از موادا فاصله گرفتن
تهیونگ... تو چیکار کردی!!!!!!!!!!
+ چ.چی؟ تهیونگ؟
جونگ کوک هم اون طرف آتیش بود
+ تو میدونستی! منو مجبور کردی! جونگ کوک واقعا خیلی بیشعوری!
یکی از پشتم گرفتتم و یه آمپول گذاشت رو گردنم
تهیونگ ک متوجه من شد فریادی از ته وجودش کشید و رگهای گردنش بیرون زد
تهیونگ....ولششششش کننننننننننن!!!!!!!!!
+ این دفعه بیشترن.....اوه نه
جیهوپ...چیشده؟
+ دارن میبرنشون
یونگی...چی؟
+ دارن موادا و اینا رو میبرن.... اون یارو رئیسشونه فک کنم!
+ وارد نقشه ی شماره ۲ میشیم
یونگی...نقشه ی شماره دویی وجود نداشت!
+ تقشه ی شماره دو یعنی تقشه مقشه نداریم! فقط میریم جلو
بدون اینکه اونا بفهمن رفتم اون طرف.....پشت جعبه نشستم نقشه رو ک تو گوشیم بود نگاهی انداختم.....اگه از این طرف برم میتونم یه کاری کنم
بلند شدم و از طرف موازی اونا به مقابل دویدم....یه نفر بود ... بنگ....افتاد رو زمین....یکی دیگه ... بنگ ... اونم افتاد.... سد راهشون بودم..... فقط چطوری نگهشون میداشتم؟
+ اوفف ا/ت تا اینجا اومدی برا بقیش چی؟
نگاهی به اطرف انداختم ...... بشکه بنزینی نسبتا بزرگ رو دیدم
+ فهمیدم!
~~~~~~~......اومدن.......منو دیدن و در لحظه ای روم اسلحه کشیدن
+ باشه باشه الان اسلحمو میزارم!.....به یه دختر هم رحم ندارین!؟
در حالی ک خم شدم اسلحه رو بزارم نگاه کردم....بنگ.....آتیش گرفت و اونا از موادا فاصله گرفتن
تهیونگ... تو چیکار کردی!!!!!!!!!!
+ چ.چی؟ تهیونگ؟
جونگ کوک هم اون طرف آتیش بود
+ تو میدونستی! منو مجبور کردی! جونگ کوک واقعا خیلی بیشعوری!
یکی از پشتم گرفتتم و یه آمپول گذاشت رو گردنم
تهیونگ ک متوجه من شد فریادی از ته وجودش کشید و رگهای گردنش بیرون زد
تهیونگ....ولششششش کننننننننننن!!!!!!!!!
۴۸.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۰