(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 :۹
(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 :۹
:کی هستی اینجا چیکار میکنی
نامجون : عاا چیزه همینجوری داشتم میگشتم
... تو یه دختری
لارا : خب که چی
میاد رو به روی نامجون
نامجون : ا/ت ... تویی
لارا : مستی ؟
ا/ت ... اه بازم خبری از غذا نیست که از آدمای ا/ته حیف که گفته دورشون نرم وگرنه بوی خوبی میده خونش
لارا : که ا/ت
خب .. دوسش داری ؟
نامجون : آره خیلی ....
چرا انقدر شبیه ا/ته
فقط اخلاقش مثل اون نیست
به غیر از موهاش که با ا/ت فرق داره کپیشه
ا/ت موهای بلند و مشکی داره و این موهای بلند و نقره ای
اینم مثل ا/ت سفیده و لبای سرخی داره
لارا : هووش پسر دارم باهات حرف میزنما به چی نگا میکنی
نامجون : تو ا/ت نیستی نه ؟
لارا : نه من خواهرشم
اوه گاف دادم ا/ت نمیخواس کسی بدونه من خواهرشم
...
خب حالا گمشو تا یه کاری دستت ندادم تشنمه و داری دیوونم میکنی
نامجون : نه نمیرم بزار بیشتر بمونم
لارا : هوی با توا م مستی پسره گنده
نامجون : موقع اومدن فقط یه کم آبجو خوردم
لارا : مشخصه
نمیشه باید بری
نامجون :نرم چیکار میکنی ؟
لارا : من یه خوناشامم............. شاید نتونم جلوی خودمو بگیرم
خب حالا میری یا نه
نامجون : ههه خوناشاما وجود ندارن
لارا : که اینطور ..........
یه کم نگاش میکنه و بی اختیار دست نامجون رو گاز میگیره
.......
...........
کوک : تظاهر نکن من همه چیو میدونم
ا/ت : ..... گفتم که من خوناشام نیستم
کوک : که اینطور برا همین تا بوی خون میفهمی سریع اونجا رو ترک میکنی
ا/ت : ... اگه میتونی ثابت کن
کوک : ...... باشه
باند دستشو باز میکنه و زخم دستشو میکنه و خون از دستش میچکه
ا/ت : ...تنگی نفس میگیره و به زور جلوی خودشو میگیره
... یااا بس کن بس کن همین الان ببند دستتو .
باند دستشو دوباره میبنده .
ا/ت میوفته زمین
کوک : ثابت کردم
میاد و کنار ا/ت میشینه
ا/ت : توی احمق نمیگی یه بلایی سرت بیارم
کوک : بخوایی هم نمیتونی
ا/ت : خب که چی الان فهمیدی میخوای بری به همه بگی
کوک :کاملا مشخص بود از پوست زیادی سفیدت از متنفر بودنت از بوی خون و از ... لبای زیادی سرخت ......
چرا باید برم بگم
ا/ت : .....شاید برای باج گرفتن
کوک : امم... خب باج نمیخام
هیچی ولش
ا/ت : ....:|
:کی هستی اینجا چیکار میکنی
نامجون : عاا چیزه همینجوری داشتم میگشتم
... تو یه دختری
لارا : خب که چی
میاد رو به روی نامجون
نامجون : ا/ت ... تویی
لارا : مستی ؟
ا/ت ... اه بازم خبری از غذا نیست که از آدمای ا/ته حیف که گفته دورشون نرم وگرنه بوی خوبی میده خونش
لارا : که ا/ت
خب .. دوسش داری ؟
نامجون : آره خیلی ....
چرا انقدر شبیه ا/ته
فقط اخلاقش مثل اون نیست
به غیر از موهاش که با ا/ت فرق داره کپیشه
ا/ت موهای بلند و مشکی داره و این موهای بلند و نقره ای
اینم مثل ا/ت سفیده و لبای سرخی داره
لارا : هووش پسر دارم باهات حرف میزنما به چی نگا میکنی
نامجون : تو ا/ت نیستی نه ؟
لارا : نه من خواهرشم
اوه گاف دادم ا/ت نمیخواس کسی بدونه من خواهرشم
...
خب حالا گمشو تا یه کاری دستت ندادم تشنمه و داری دیوونم میکنی
نامجون : نه نمیرم بزار بیشتر بمونم
لارا : هوی با توا م مستی پسره گنده
نامجون : موقع اومدن فقط یه کم آبجو خوردم
لارا : مشخصه
نمیشه باید بری
نامجون :نرم چیکار میکنی ؟
لارا : من یه خوناشامم............. شاید نتونم جلوی خودمو بگیرم
خب حالا میری یا نه
نامجون : ههه خوناشاما وجود ندارن
لارا : که اینطور ..........
یه کم نگاش میکنه و بی اختیار دست نامجون رو گاز میگیره
.......
...........
کوک : تظاهر نکن من همه چیو میدونم
ا/ت : ..... گفتم که من خوناشام نیستم
کوک : که اینطور برا همین تا بوی خون میفهمی سریع اونجا رو ترک میکنی
ا/ت : ... اگه میتونی ثابت کن
کوک : ...... باشه
باند دستشو باز میکنه و زخم دستشو میکنه و خون از دستش میچکه
ا/ت : ...تنگی نفس میگیره و به زور جلوی خودشو میگیره
... یااا بس کن بس کن همین الان ببند دستتو .
باند دستشو دوباره میبنده .
ا/ت میوفته زمین
کوک : ثابت کردم
میاد و کنار ا/ت میشینه
ا/ت : توی احمق نمیگی یه بلایی سرت بیارم
کوک : بخوایی هم نمیتونی
ا/ت : خب که چی الان فهمیدی میخوای بری به همه بگی
کوک :کاملا مشخص بود از پوست زیادی سفیدت از متنفر بودنت از بوی خون و از ... لبای زیادی سرخت ......
چرا باید برم بگم
ا/ت : .....شاید برای باج گرفتن
کوک : امم... خب باج نمیخام
هیچی ولش
ا/ت : ....:|
۲۵.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.