گیاهِ غم؛
امروز شرایطِ مطلوب را برای پرورش گیاهِ غم در گلدانِ قلبم فراهم کرده بودم در را قفل، پنجره ها را بسته و پرده ها را کشیدم تنهایی مرا می آزٌرد هیچکس نبود که بخواهم پیاله ی اشک هایم را شریک شود گمان میکنم هنوز با چیز های کوچک شاد میشوم هنوز میتوانم برای زندگی کردن؛ خودم را فریب دهم هنوز در قلبم شمعی روشن است اگر هم روزی خاموش شد تو قلبم را در دستانت بگیر و ها کن؛ گرم میشوم..امید در من جوانه میزند اسمان زندگيت همواره صاف و لبخند شيرينت پيوسته شاد و دور از غم باشد و تا ابد بخاطر لحظه ی شاد و سعادتی كه به دل انسانی تنها و قدران بخشيدی،سعادتمند باشی خدای من يک لحظه سعادت واقعی! ايا اين برای كل زندگیِ انسان كفايت نميكند؟!
۱۵.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.