سناریو
#سناریو
«درخواستی»
وقتی تازه بچه دندون در آورده و دارن بهش غذا میدن(مافیان و از بچه متنفرن)
« از درخواستیت خوشم اومد فقط نمیدونم چه طوری بنویسم 😂»
نامجون:
ا.ت: نامجونا درست میبینم ؟؟؟ تو داری به بچه غذا میدی؟؟؟ «خنده»
نامجون: برو به عمت بخند تو که غذا نمیدی بهش مجبورم
جین: ای بابا بچه تو چه قدر لوسی کم تر ناز کن بخور غذاتو
ا.ت: با بچمون درست رفتار کن
جین: باشه بابا حالا انگار چی گفتم
یونگی: بابا من خیر سرم مافیام باید به بچه غذا بدم ؟؟؟
ا.ت: آره
یونگی: چرا ؟؟؟
ا.ت: چون بچته
یونگی: چه رَب.......
ا.ت: نگاه ترسناک*
یونگی: باشه بابا الان میرم بهش غذا میدم
جیهوپ: چه قدر تو میخوری بچه چرا سیر نمیشی؟؟
ا.ت: چیه باز غر میزنی؟؟؟
جیهوپ: چرا این بچه همش گشنشه؟؟؟
من کار دارم خیر سرم به جای رسیدگی به کار هام باید به این بچه غذا بدم
جیمین: بابا من خیر سرم مافیام شب محموله دارم باید برم به کار های هماهنگی اون برسم
ا.ت: میخواستی موقع بچه کاش.تن فکرشو بکنی
جیمین: من گفتم سق.طش کن
ا.ت: پارک جیمیننننننننن
ا.ت: باشههههههه بابااااااااا شکرررررررر خوردمممممممممممم
ا.ت: آفرین پسر خوب
جیمین: کسی نشنوه اُباهتم میره زیر سوال
تهیونگ: ا.تتتتتتتتت
ا.ت: بلههههههه چیه بازززززززز
تهیونگ: ابن بچت دوباره غذا شو ریخت روم
ا.ت: تلاش برای نخندیدن*
تهیونگ: مرگ بی. شع.ور برو دستمال بیارررررر
جونگکوک:
ا.ت: جونگکوک همکارات اومدن
جونگکوک: چیییی کجان؟؟؟
ا.ت: پایین تو اتاق کارت
جونگکوک: اوففف بیا این بچه رو بگیر ببر
ا.ت: به نظرم با بچه برو پیششون « خنده»
جونگکوک: مرض تمام اعتبار منو خراب کردی پیش خدمتکار ها دیگه پیش همکارام نکن
«امیدوارم خوشتون بیاد»
« دوباره یک ساعت نوشتم دستم خورد پاک شد🙄😑 چرا انقدر حواس پرتم آخههههههه»
#سناریو_بی_تی_اس
«درخواستی»
وقتی تازه بچه دندون در آورده و دارن بهش غذا میدن(مافیان و از بچه متنفرن)
« از درخواستیت خوشم اومد فقط نمیدونم چه طوری بنویسم 😂»
نامجون:
ا.ت: نامجونا درست میبینم ؟؟؟ تو داری به بچه غذا میدی؟؟؟ «خنده»
نامجون: برو به عمت بخند تو که غذا نمیدی بهش مجبورم
جین: ای بابا بچه تو چه قدر لوسی کم تر ناز کن بخور غذاتو
ا.ت: با بچمون درست رفتار کن
جین: باشه بابا حالا انگار چی گفتم
یونگی: بابا من خیر سرم مافیام باید به بچه غذا بدم ؟؟؟
ا.ت: آره
یونگی: چرا ؟؟؟
ا.ت: چون بچته
یونگی: چه رَب.......
ا.ت: نگاه ترسناک*
یونگی: باشه بابا الان میرم بهش غذا میدم
جیهوپ: چه قدر تو میخوری بچه چرا سیر نمیشی؟؟
ا.ت: چیه باز غر میزنی؟؟؟
جیهوپ: چرا این بچه همش گشنشه؟؟؟
من کار دارم خیر سرم به جای رسیدگی به کار هام باید به این بچه غذا بدم
جیمین: بابا من خیر سرم مافیام شب محموله دارم باید برم به کار های هماهنگی اون برسم
ا.ت: میخواستی موقع بچه کاش.تن فکرشو بکنی
جیمین: من گفتم سق.طش کن
ا.ت: پارک جیمیننننننننن
ا.ت: باشههههههه بابااااااااا شکرررررررر خوردمممممممممممم
ا.ت: آفرین پسر خوب
جیمین: کسی نشنوه اُباهتم میره زیر سوال
تهیونگ: ا.تتتتتتتتت
ا.ت: بلههههههه چیه بازززززززز
تهیونگ: ابن بچت دوباره غذا شو ریخت روم
ا.ت: تلاش برای نخندیدن*
تهیونگ: مرگ بی. شع.ور برو دستمال بیارررررر
جونگکوک:
ا.ت: جونگکوک همکارات اومدن
جونگکوک: چیییی کجان؟؟؟
ا.ت: پایین تو اتاق کارت
جونگکوک: اوففف بیا این بچه رو بگیر ببر
ا.ت: به نظرم با بچه برو پیششون « خنده»
جونگکوک: مرض تمام اعتبار منو خراب کردی پیش خدمتکار ها دیگه پیش همکارام نکن
«امیدوارم خوشتون بیاد»
« دوباره یک ساعت نوشتم دستم خورد پاک شد🙄😑 چرا انقدر حواس پرتم آخههههههه»
#سناریو_بی_تی_اس
۱۱.۸k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.