Port: 1
Port: 1
یه روز تهیونگ توی سالن بود و به دیوار تکیه داده بود هیچکس توی سالن نبود و همه بچه ها داشتن تو حیاط بازی میکردن جونگکوک از کلاس اومد بیرون به ته نگاه کرد و متوجه زخم روی مچ دستش شد اومد جلو و به ته گفت: این چیه؟ ته گفت: چ. چیز مهمی نیست. و آستینشو کشید پایین تا معلوم نشه.
ویو کوک:
اون زخم بدجوری روی مخم رفته بود فورا سرش داد زدم: بهت گفتم بگو این چیه. با بسته شدن یهویی چشماش حس کردم خیلی ترسید نمیخاستم مثل باباش باشمو از گل بهش نازک تر بگم از دادی که زدم عصبانی شدم ته رو بغل کردمو گفتم: ببخشید.
ویو ته:
وقتی کوک سرم داد زد خیلی ترسیدم و ناراحت شدم ولی وقتی بغلم کرد فهمیدم پشیمون شده.
کوک گفت:حالا بگو این چیه؟ تهیونگ کفت: دیشب وقتی به بابام گفتم انقدر مشروب نخور سرم داد زدو گفت:تو بیخود میکنی تو کار من دخالت کنی بعد دستمو محکم با ناخوناش گرفتو منو کشید تو اتاق درو بست و منو پرت کرد سمت دیوار بعد با مشت محکم زد به شونم و بعدش گلمو گرفت و فشار میداد داشت خفم میکرد تا اینکه گوشیش زنگ خورد از همون دخترای هول توی بار بود و بهش زنگ زده بود که برای ناهار بره رستوران اونم رفتو منو همونجا ولم کرد جونگکوک گفت یعنی شونتم؟ بعد کروات ته رو شل کردو دکمه هاشو باز کرد ته یه کوچولو خجالت کشید بعد پیرهن ته رو از روی شونش کنار زد و وقتی با شونه کبود ته مواجه شد قلبش وایساد دستشو گذاشت روی شونه ته یهو ته با صدای لرزونش داد زد: خواهش میکنم فشار نده د. درد میکنه
ویو کوک:
دیگه نمیتونستم بابای عوضیشو تحمل کنم ببین چیکار کرده با تهیونگ اون روانی. دیگه اجازه نمیدم ته پاشو توی اون خونه بزاره.
کوک به ته گفت میای با من زندگی کنی؟
🥹🖇🤍
یه روز تهیونگ توی سالن بود و به دیوار تکیه داده بود هیچکس توی سالن نبود و همه بچه ها داشتن تو حیاط بازی میکردن جونگکوک از کلاس اومد بیرون به ته نگاه کرد و متوجه زخم روی مچ دستش شد اومد جلو و به ته گفت: این چیه؟ ته گفت: چ. چیز مهمی نیست. و آستینشو کشید پایین تا معلوم نشه.
ویو کوک:
اون زخم بدجوری روی مخم رفته بود فورا سرش داد زدم: بهت گفتم بگو این چیه. با بسته شدن یهویی چشماش حس کردم خیلی ترسید نمیخاستم مثل باباش باشمو از گل بهش نازک تر بگم از دادی که زدم عصبانی شدم ته رو بغل کردمو گفتم: ببخشید.
ویو ته:
وقتی کوک سرم داد زد خیلی ترسیدم و ناراحت شدم ولی وقتی بغلم کرد فهمیدم پشیمون شده.
کوک گفت:حالا بگو این چیه؟ تهیونگ کفت: دیشب وقتی به بابام گفتم انقدر مشروب نخور سرم داد زدو گفت:تو بیخود میکنی تو کار من دخالت کنی بعد دستمو محکم با ناخوناش گرفتو منو کشید تو اتاق درو بست و منو پرت کرد سمت دیوار بعد با مشت محکم زد به شونم و بعدش گلمو گرفت و فشار میداد داشت خفم میکرد تا اینکه گوشیش زنگ خورد از همون دخترای هول توی بار بود و بهش زنگ زده بود که برای ناهار بره رستوران اونم رفتو منو همونجا ولم کرد جونگکوک گفت یعنی شونتم؟ بعد کروات ته رو شل کردو دکمه هاشو باز کرد ته یه کوچولو خجالت کشید بعد پیرهن ته رو از روی شونش کنار زد و وقتی با شونه کبود ته مواجه شد قلبش وایساد دستشو گذاشت روی شونه ته یهو ته با صدای لرزونش داد زد: خواهش میکنم فشار نده د. درد میکنه
ویو کوک:
دیگه نمیتونستم بابای عوضیشو تحمل کنم ببین چیکار کرده با تهیونگ اون روانی. دیگه اجازه نمیدم ته پاشو توی اون خونه بزاره.
کوک به ته گفت میای با من زندگی کنی؟
🥹🖇🤍
۱.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.