SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||5
شوگا:آره..
نامجو:پس...نقشه اینه...(نقشه رو گفت)
چند ون پشت ماشین اعضا حرکت کردن...جلوی در پرورشگاه ایستادن..
نامجو:کسی سوالی از نقشه نداره؟
جونگکوک:یک سوال رفیق صمیمی دختره چی؟
جیمین:قرار شد اون دوتا رو باهم بدزدیم(کلافه)
نامجو:خوب...بزن بریم برای عملیات...
بادیگارد ها اول وارد پرورشگاه شدن و شروع کردن بهتیر اندازی...هفت نفر پشت بادیگارد ها وارد شدن...سه نفر رفتن به بادیگارد ها کمک کنن..و چهار نفر مشغول گشتن اتاق ها شدن..اتاقی رو باز کردن و دوباره با اسلحه بچه هارو تهدید کردن که اسمشون رو بگن...نامجو اسلحه رو سمت دختری گرفت..
نامجو:اسمت کلاراست؟
کلارا:به توچه...
آیریس:بله آقا..لطفا مارو نکشید(گریه)
جونگکوک:نگران نباشید...آسیبی نمی رسونیم بهتون...
جین محکم به پشت گردن جونگکوک زد...
جین:خیر سرت ما دزدیم(عصبی)
نامجو:بیاین....پایین زود...(روبه کلارا و آیریس)
آیریس:چشم..(بغض)از روی تخت اومد پایین..
نامجو:تو چرا نمیای ها(داد)روبه کلارا...
کلارا:سر من داد نزن ها...تا نگین کی هستین هیچ جا نمیام...(داد)
جین:معلوم نیست دزدیم؟
کلارا:معلومه که نه...دزد ها انقدر ضایع بازی در نمیارن..
شوگا که تمام مدت پست نامجو و جین ایستاده بود اومد جلو و ...
شوگا:آره ما دزد نیستیم...
کلارا:خوب این که معلوم بود..دیگه چی؟
شوگا:مامافیاییم....
کلارا:چی..چی(ترس و لکنت)
شوگا:الانم اگه دست از پا خطا کنی با یک شلیک کارت رو تموم می کنم....
کلارا با این که ترسیده بود اما تمام شجاعتش رو جمع کرد و تو صورت شوگا غرید...
کلارا:تو جرعت داری منو بکشی؟مگه شهر هرته(داد)
شوگا شلیک کرد...وتیر از کنار گوش دختر گذشت و خورد به دیوار...
شوگا:میبینیکه شهر هرته....حالا میای یا...
کلارا:ب..ب..بخشید..میام..(شوک و ترس و لکنت)
کلارا و آیریس هردو با ترس لرز به سمت ون رفتن....
لایک و کامنت یادتون نره❤
PART||5
شوگا:آره..
نامجو:پس...نقشه اینه...(نقشه رو گفت)
چند ون پشت ماشین اعضا حرکت کردن...جلوی در پرورشگاه ایستادن..
نامجو:کسی سوالی از نقشه نداره؟
جونگکوک:یک سوال رفیق صمیمی دختره چی؟
جیمین:قرار شد اون دوتا رو باهم بدزدیم(کلافه)
نامجو:خوب...بزن بریم برای عملیات...
بادیگارد ها اول وارد پرورشگاه شدن و شروع کردن بهتیر اندازی...هفت نفر پشت بادیگارد ها وارد شدن...سه نفر رفتن به بادیگارد ها کمک کنن..و چهار نفر مشغول گشتن اتاق ها شدن..اتاقی رو باز کردن و دوباره با اسلحه بچه هارو تهدید کردن که اسمشون رو بگن...نامجو اسلحه رو سمت دختری گرفت..
نامجو:اسمت کلاراست؟
کلارا:به توچه...
آیریس:بله آقا..لطفا مارو نکشید(گریه)
جونگکوک:نگران نباشید...آسیبی نمی رسونیم بهتون...
جین محکم به پشت گردن جونگکوک زد...
جین:خیر سرت ما دزدیم(عصبی)
نامجو:بیاین....پایین زود...(روبه کلارا و آیریس)
آیریس:چشم..(بغض)از روی تخت اومد پایین..
نامجو:تو چرا نمیای ها(داد)روبه کلارا...
کلارا:سر من داد نزن ها...تا نگین کی هستین هیچ جا نمیام...(داد)
جین:معلوم نیست دزدیم؟
کلارا:معلومه که نه...دزد ها انقدر ضایع بازی در نمیارن..
شوگا که تمام مدت پست نامجو و جین ایستاده بود اومد جلو و ...
شوگا:آره ما دزد نیستیم...
کلارا:خوب این که معلوم بود..دیگه چی؟
شوگا:مامافیاییم....
کلارا:چی..چی(ترس و لکنت)
شوگا:الانم اگه دست از پا خطا کنی با یک شلیک کارت رو تموم می کنم....
کلارا با این که ترسیده بود اما تمام شجاعتش رو جمع کرد و تو صورت شوگا غرید...
کلارا:تو جرعت داری منو بکشی؟مگه شهر هرته(داد)
شوگا شلیک کرد...وتیر از کنار گوش دختر گذشت و خورد به دیوار...
شوگا:میبینیکه شهر هرته....حالا میای یا...
کلارا:ب..ب..بخشید..میام..(شوک و ترس و لکنت)
کلارا و آیریس هردو با ترس لرز به سمت ون رفتن....
لایک و کامنت یادتون نره❤
۲.۴k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.