😇😇بابت تاخیر خیلی خیلی عذر میخوام دیگه خودتون میدونید مدرسه ها شروع شده 😇😇🙂🙂
P8چند پارتی عضو نهم«کپسول تنفسی عشق»
ویو چان : هیچ ایده ای به ذهنمون نمی رسید همه مون کلافه شده بودیم که یهو صدای اعضای ایتزی رو شنیدیم که گفتن:«کمک می خواین؟» فیلیکس با خوشحالی گفت:«معلومه که می خوایم😊» همه مون خیلی خوشحال بودیم که ایتزی قراره کمک مون کنه چون ما واقعا ایده ای نداشتيم و درضمن اونا دختر بودن و خصوصیات اخلاقی ا/ت رو بهتر میشناختن پس واقعا به کمکشون نیاز داشتیم قرار شد ماجرا رو براشون تعريف کنیم پس رفتیم طبقه ی بالا اتاق تمرین که خالی و ساکت بود نباید اجازه می دادیم ا/ت بویی ببره بعد از اینکه ماجرا رو براشون گفتیم نقشه ی خوبی کشیدیم و وارد عمل شدیم قرار شد ایتزی به ا/ت پیشنهاد بدن که باهم برن بیرون و یه جوری از زیر زبونش حرف بکشن و قرار بود ما هم به صورت یواشکی تعقیبشون کنیم خب پس بزن بریم 😎😉» ویو لینو : همه باید برای فردا آماده می شدیم ولی... ولی من یه حالی بودم انگار چیزی داشت روی قلبم سنگینی می کرد احساس می کردم حرفی توی دلم مونده... توی همین افکار بودم که با صدای چانگبین که گفت : «لینو کجایی؟» به خودم اومدم و گفتم : «اومدم هیونگ»...
پرش زمانی به فردا
چان : خب دیگه وقتشه ولی تا خواستیم در رو باز کنیم یکدفعه...
ویو چان : هیچ ایده ای به ذهنمون نمی رسید همه مون کلافه شده بودیم که یهو صدای اعضای ایتزی رو شنیدیم که گفتن:«کمک می خواین؟» فیلیکس با خوشحالی گفت:«معلومه که می خوایم😊» همه مون خیلی خوشحال بودیم که ایتزی قراره کمک مون کنه چون ما واقعا ایده ای نداشتيم و درضمن اونا دختر بودن و خصوصیات اخلاقی ا/ت رو بهتر میشناختن پس واقعا به کمکشون نیاز داشتیم قرار شد ماجرا رو براشون تعريف کنیم پس رفتیم طبقه ی بالا اتاق تمرین که خالی و ساکت بود نباید اجازه می دادیم ا/ت بویی ببره بعد از اینکه ماجرا رو براشون گفتیم نقشه ی خوبی کشیدیم و وارد عمل شدیم قرار شد ایتزی به ا/ت پیشنهاد بدن که باهم برن بیرون و یه جوری از زیر زبونش حرف بکشن و قرار بود ما هم به صورت یواشکی تعقیبشون کنیم خب پس بزن بریم 😎😉» ویو لینو : همه باید برای فردا آماده می شدیم ولی... ولی من یه حالی بودم انگار چیزی داشت روی قلبم سنگینی می کرد احساس می کردم حرفی توی دلم مونده... توی همین افکار بودم که با صدای چانگبین که گفت : «لینو کجایی؟» به خودم اومدم و گفتم : «اومدم هیونگ»...
پرش زمانی به فردا
چان : خب دیگه وقتشه ولی تا خواستیم در رو باز کنیم یکدفعه...
۱.۵k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.