پارت 25: جین: چی شده چه خبری؟؟؟؟
پارت 25: جین: چی شده چه خبری؟؟؟؟
کوکی: تا یه هفته بیکاریم بیکاااااار. وی: جووون مننننن. یعنییی؟؟؟؟؟ کوکی: اره خووب جدی میگم.
وی: اگه فک کردی من میزارم خودتون تنهایی برید بوسان کور خوندید. کوکی: عجباااا من تو رو کجا دلم بزارم.
رفتم نزدیک کوکو دساشو گرفتم. من: عشقمم. بزار بیاد من دلم براش تنگ میشهه خیلی. وی: آخ قربونت بشم خواهر کوچولو. کوکی: اصلا چطوره من نیام خودتون دو تا برید هااان؟؟؟؟برید اصلا منم میمونم اینجا تمرین میکنم.
من: چی میگی جونگ کوک؟؟؟نگو بت بر خورد.
وی: کوکی؟؟؟خودت خوب میدونی که گائول مثه خواهرمه حتی با ارزش تر. کوکی: اکی.
اینو گفتو رفت تو اتاق. من: خاک بر سرم وای چش شد بچه.
تهیونگ نزدیک اومدو شونه هامو گرفت . وی: گائولی باور کن من قصدی نداشتم تو خواهرمی خیلی دوست دارم به عنوان خواهرم. من: چی میگی ته ته الان میرم یکم بوسش میکنم حله خودتو ناراحت نکن عزیزم. وی: برو بروو نگرانم. دسمو رو سرم گذاشتم. من: هوووف دوباره . درو باز کردم دیدم داره چمدون میبنده . ترسیدم رفتم دسشو گرفتم فک کردم داره بار و بندیلشو میبنده بره کلا. کشوندمش سمت دیوار . چسبوندمش به دیوار دسمو رو سینش گذاشتم.
من: دیوونه چیکار میکنییی. مگه چی گفت تهیونگ .وای مردم اهه نرو جونگ کوک.
جونگ کوک با تعجب نگام میکرد. کوکی: چی میگی فسقلی کی خواست بره چته تو. بخورم اون لباتو من .
من: کوک ینی نمیخوای بری؟؟؟وای بیا بغلم.
کوکی: چی بیام بغلت لباتو بخورم من . بیا این جا ببینم. دسشو کرد تو موهام و لبامو چنان بوسید که مور مورم شد. لب بالاییم تو دهنش بود چشام باز مونده بود. دلیل بوسه رو نمیفهمیدم. لباشو آروم از لبام جدا کرد .تا کلی وقت همونجوری که دستام روی سینش بود و دستاش دور کمرم به هم نگا میکردیم. نزدیک اومدو پیشونیمو بوسید. همون وقت تهیونگ درو باز کردو اومد تو.
وی: اجازه هست؟؟؟ به کوک نگا کردم. کوکی: بیا تو.
وی: جونگ کووووووووووک. کوکی: بلهههه حلقت پاره نشه. وی: دست درد نکنه دو رو دیگه منو از یادت میره.
کوکی: چرا باید از یادم بری؟؟؟؟ وی: کم کم احساس میکنم داره از من بدت میاد.
کنار اتاق وایساده بودمو گوش میکردم به حرفاشون. اشکم در اومد. کوکی: چی میگی تهیونگ من نمک نشناس نیستم.
یادم نمیره کی بیش تر از همه مراقبم بود .یادم نمیره وقتی مریض میشدم کی بالا سرم بود . یادم نرفته.
وی: فقط امیدوارم همین طوری باشه . همونطور که گائول بهترین خواهر دنیا برا منه تو ام بهترین برادر دنیا برام هستی. وقتی این حرفو زد به هم نگا کردن و کوک رفتو وی رو بغل کرد. گریم شدت گرفت دیگه نمیتونستم وایسم نگا کنم. پس رومو ازون ور کردم.
کوکی: گائولک چرا ازون وری شدی؟؟؟؟
صدام در نمیومد نمیتونستم حرف بزنم. پس جواب ندادم.
وی: گائول؟؟نکنه..... اومد جلو رومو ازون وری کرد.
دید دارم گریه میکنم. وی: گائولییییی گریه نداره گریه نکن دیگه. کوکی نگران سمتم اومد. صورتمو تو دستاش گرفتو پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو چشاشو بست.
من: جونگ کوک من..... حرفمو قطع کرد.
کوکی: اییییس چیزی نگو فقط بزار حست کنم.
همونجوری وایسادم. بعد یه دقیقه رهام کرد. دوتا دستامو تو دستاش گرفت. کوکی: با هم میریم خونت چمدونتو ببندی که فردا با ماشین من بریم.
من: کوکم من باید برم حموم. کوکی: خوب اینجا برو.
من: باشه. با ماشین رفتیم در خونم . رسیدیم در خونه.
من: کوکم تو بمون من میرم لباسامو جمع میکنم زود میام.
کوکی: تا یه هفته بیکاریم بیکاااااار. وی: جووون مننننن. یعنییی؟؟؟؟؟ کوکی: اره خووب جدی میگم.
وی: اگه فک کردی من میزارم خودتون تنهایی برید بوسان کور خوندید. کوکی: عجباااا من تو رو کجا دلم بزارم.
رفتم نزدیک کوکو دساشو گرفتم. من: عشقمم. بزار بیاد من دلم براش تنگ میشهه خیلی. وی: آخ قربونت بشم خواهر کوچولو. کوکی: اصلا چطوره من نیام خودتون دو تا برید هااان؟؟؟؟برید اصلا منم میمونم اینجا تمرین میکنم.
من: چی میگی جونگ کوک؟؟؟نگو بت بر خورد.
وی: کوکی؟؟؟خودت خوب میدونی که گائول مثه خواهرمه حتی با ارزش تر. کوکی: اکی.
اینو گفتو رفت تو اتاق. من: خاک بر سرم وای چش شد بچه.
تهیونگ نزدیک اومدو شونه هامو گرفت . وی: گائولی باور کن من قصدی نداشتم تو خواهرمی خیلی دوست دارم به عنوان خواهرم. من: چی میگی ته ته الان میرم یکم بوسش میکنم حله خودتو ناراحت نکن عزیزم. وی: برو بروو نگرانم. دسمو رو سرم گذاشتم. من: هوووف دوباره . درو باز کردم دیدم داره چمدون میبنده . ترسیدم رفتم دسشو گرفتم فک کردم داره بار و بندیلشو میبنده بره کلا. کشوندمش سمت دیوار . چسبوندمش به دیوار دسمو رو سینش گذاشتم.
من: دیوونه چیکار میکنییی. مگه چی گفت تهیونگ .وای مردم اهه نرو جونگ کوک.
جونگ کوک با تعجب نگام میکرد. کوکی: چی میگی فسقلی کی خواست بره چته تو. بخورم اون لباتو من .
من: کوک ینی نمیخوای بری؟؟؟وای بیا بغلم.
کوکی: چی بیام بغلت لباتو بخورم من . بیا این جا ببینم. دسشو کرد تو موهام و لبامو چنان بوسید که مور مورم شد. لب بالاییم تو دهنش بود چشام باز مونده بود. دلیل بوسه رو نمیفهمیدم. لباشو آروم از لبام جدا کرد .تا کلی وقت همونجوری که دستام روی سینش بود و دستاش دور کمرم به هم نگا میکردیم. نزدیک اومدو پیشونیمو بوسید. همون وقت تهیونگ درو باز کردو اومد تو.
وی: اجازه هست؟؟؟ به کوک نگا کردم. کوکی: بیا تو.
وی: جونگ کووووووووووک. کوکی: بلهههه حلقت پاره نشه. وی: دست درد نکنه دو رو دیگه منو از یادت میره.
کوکی: چرا باید از یادم بری؟؟؟؟ وی: کم کم احساس میکنم داره از من بدت میاد.
کنار اتاق وایساده بودمو گوش میکردم به حرفاشون. اشکم در اومد. کوکی: چی میگی تهیونگ من نمک نشناس نیستم.
یادم نمیره کی بیش تر از همه مراقبم بود .یادم نمیره وقتی مریض میشدم کی بالا سرم بود . یادم نرفته.
وی: فقط امیدوارم همین طوری باشه . همونطور که گائول بهترین خواهر دنیا برا منه تو ام بهترین برادر دنیا برام هستی. وقتی این حرفو زد به هم نگا کردن و کوک رفتو وی رو بغل کرد. گریم شدت گرفت دیگه نمیتونستم وایسم نگا کنم. پس رومو ازون ور کردم.
کوکی: گائولک چرا ازون وری شدی؟؟؟؟
صدام در نمیومد نمیتونستم حرف بزنم. پس جواب ندادم.
وی: گائول؟؟نکنه..... اومد جلو رومو ازون وری کرد.
دید دارم گریه میکنم. وی: گائولییییی گریه نداره گریه نکن دیگه. کوکی نگران سمتم اومد. صورتمو تو دستاش گرفتو پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو چشاشو بست.
من: جونگ کوک من..... حرفمو قطع کرد.
کوکی: اییییس چیزی نگو فقط بزار حست کنم.
همونجوری وایسادم. بعد یه دقیقه رهام کرد. دوتا دستامو تو دستاش گرفت. کوکی: با هم میریم خونت چمدونتو ببندی که فردا با ماشین من بریم.
من: کوکم من باید برم حموم. کوکی: خوب اینجا برو.
من: باشه. با ماشین رفتیم در خونم . رسیدیم در خونه.
من: کوکم تو بمون من میرم لباسامو جمع میکنم زود میام.
۱۵۲.۴k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.