چند پارتی جونگ کوک( روز فن ساین ) پارت ۵

( جونگ کوک ) تو!؟......کارآموز کمپانی وای جی هستی؟ چرا؟؟ چرا بهم نگفتی؟ اصلا چرا اومدی فن ساین!؟ نباید میومدی! میدونی با این کارت به آبروی ما هم لطمه میخوره؟؟ ( لیا ) قرار بود هیچ کدومتون منو نبینین! قرار بود مثل یه روح بیام ببینمتون و برم! ولی حالا هم منو دیدین هم صدامو شنیدین هم دوربینا گرفتنم! دیگه.....دیگه اخراج میشم! کل تلاشهای روز شبم به هدر میره! میفهمی؟ ...... به آبروی شمام دیگ قرار نیست لطمه بخوره....نیازی نیس نگران باشی! / سرتو به زیر کردی و شروع کردی به گریه کردن.....دیگه چه کاری میتونستی بکنی؟ ..... ژاکت بافتنی ای ک پوشیده بودی خیلی خیس شده بود و کلی آب جمع کرده بود.....از سر تا پات آب میریخت....با این وضع حتما سرما میخوردی.....ولی بازم حال نداشتی ک بلند شی و برگردی به کمپانی ( جونگ کوک ) بیارینش! / از اون بادیگارد ها اومدن و بلندت کردن و پشت سر جونگ کوک بردنت.....چشمات.....تحمل باز بودن رو نداشتن.....پلکات در حالی ک قدم های جونگ کوک رو از پشت نگاه میکردن روی هم افتادن و از هوش رفتی ......... ( تهیونگ ) هییی هی نمیخوای بیدار شی؟؟ ( نامجون ) ولش کن الان جونگ کوک میاد یه چیزی میگه بت ها! ( جیمین ) یعنی چرا آوردتش اینجا؟ ( جین ) الان کجاست؟ ( تهیونگ ) داشت گوشی دختره رو چک میکرد گفت اسمش اریکاست ولی موندم این دختر و از کجا میشناسه ( جیهوپ ) اریکا؟؟ ( تهیونگ ) اهوم / با گرمایی ک احساس کردی چشمات آروم باز شدن.....نگاهی به اطراف انداختی و متوجه همه ی پسرا ک داشتن نگاهت میکردن شدی سریع بلند شدی و با لکنت گفتی ( لیا ) م.من اینجا چیکار میکنم؟؟ ( تهیونگ ) راستش اینو ما هم نمیدونم باید از جونگ کوک بپرسی ( لیا ) اون چرا منو آورد اینجا؟ ( جیمین ) چرا حرف میزنی تو دختر؟ سب کن الان میاد عه / از ترس ساکت شدی و زانو هاتو تو بغلت گرفتی و منتظر شدی......جونگ کوک اومد داخل و سریع مقابلش ایستادی ( لیا ) چرا منو آوردی اینجا؟ من الان باید بر میگشتم! ( جونگ کوک ) کجا برمی گشتی؟ کمپانی هم ممکنه اخراجت کرده باشه! دیگه جایی رو داری بری؟ / با این حرفاش دوباره چشمات پر اشک شد دستتو گرفت و برد روی مبل نشوند ( تهیونگ ) نمیخوای بگی قضیه از چه قراره؟

بقیشو بعدا میزارم تا اینجا چطور بود؟ تو همین فایل بگید