فیک : ناتا🖤
فیک : ناتا🖤
پارت 2
بابام اومد سمتم و بهم گفت دخترم شخصی که امده و دم در ایستاده یکی از تاجر های بزرگ است و درخواستی از من کرده که زندگیمان را تغییر میدهد او میگوید که تو را به بردگی به او بدهم اما من حرفی برای گفتن ندارم گفته است که اگر تورا به بردگی بدهم تمام نیاز های من و مادرت و برادر کوچکت تامین میشود تو مجبوری که به دنبال او بری وگرنه از گشنگی میمیریم حداقل اب و نانی هست که به تو بدهند و حداقل سیر می شوی.
من هم چاره ای نداشتم و مجبور بودم قبول کنم و به همراه تاجر رفتم او داشت به سمت کشتی بزرگش که چند دختری که همسن من بودن میرفت ترسیده بودم .
رفتیم و سوار کشتی شدیم او مارا به محله خود برد.
پارت 2
بابام اومد سمتم و بهم گفت دخترم شخصی که امده و دم در ایستاده یکی از تاجر های بزرگ است و درخواستی از من کرده که زندگیمان را تغییر میدهد او میگوید که تو را به بردگی به او بدهم اما من حرفی برای گفتن ندارم گفته است که اگر تورا به بردگی بدهم تمام نیاز های من و مادرت و برادر کوچکت تامین میشود تو مجبوری که به دنبال او بری وگرنه از گشنگی میمیریم حداقل اب و نانی هست که به تو بدهند و حداقل سیر می شوی.
من هم چاره ای نداشتم و مجبور بودم قبول کنم و به همراه تاجر رفتم او داشت به سمت کشتی بزرگش که چند دختری که همسن من بودن میرفت ترسیده بودم .
رفتیم و سوار کشتی شدیم او مارا به محله خود برد.
۱.۳k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.