به خاطر دختر...💔🥺
پارت ۳
ویو صبح
کوک: از خواب بلند شدم دست و صورتم و شستم و رفتم پایین بقیه خواب بودن گفتم صبحونه آماده کنم ، بعد از چند دقیقه صبحونه رو آماده کردم بچه ها رو صدا زدم
کوک: بچه ها بلند شین دیگه
رفتم جین و تکون دادم
کوک: جین ، جیننن
جین : داد زد ، وای چی شده
کوک : خنده ، وای چته با دادت بقیه هم بیدار کردی
جیهوپ : وای چی شد آدم ترسناکه دیشب بهمون حمله کرده
کوک: خنده ، هنوز تاثیر فیلم تو وجودتونه
کوک: ولش بلند شین صبحونه آماده کردم بیاین بخوریم
نامی : مرسی خوشتیپ
کوک: بیاین دیگه
همه بلند شدن و سر میز نشستیم و صبحونه خوردیم
جیمین: آها کوک دستت خوبه
کوک: اگه راستش و بگم خیلی درد میکنه
جیمین : وای تقصیر من شد
کوک: کی گفته تقصیر توئه
صبحونه و رو خوردیم
بچه ها : کوک دستت درد نکنه
کوک: خواهش میکنم
مین هو : بچه ها من امروز میخوام برم دوستم ببینم ایرادی نداره
نامی: ن بابا راحت باش
مین هو : ممنون من برم آماده شم ، آماده شدم رفتم پایین ،من رفتن ، خداحافظ
بچه ها : خداحافظ
مین هو: رفتم سمت خونه نینا ( دوست مین هو ) رسیدن و در زدم ، در باز کرد
نینا: وای مین هو دلم برات تنگ شده ،
مین هو : منم ، همو بغل کردیم
نینا : بیا تو
مین هو : اوک
نینا: من برم برات یک چیزی بیارم بخوری
مین هو : نه خودت بیا کارت دارم
نینا : چی شده
مین هو : نینا راستش تهیونگ خیلی به کوک اهمیت میده میخوام یک کاری کنم ک دیگه تهیونگ نتونه ب کوک اعتماد کنه ازش بدش بیاد
نینا : او پس الان شدی یک آدم بد
مین هو: بله ، خوب یک فکری کن
نینا : میتونیم یک کاری کنیم
مین هو : چه کاری
نینا : از نظرم بیا تو جلوی کوک بیافتاد بعد کوک تورو میبینه و قطعا میاد کمکت بعد ک کوک اومد نزدیکت تو داد بزن و مثلا بگو نکن و اینا بعد بچه ها میان بالا و الکی بگو ک کوک گفت ک تو باید دوست دختر من بشه و من گفتم نه و نمیخوام و منو زد ، خوب چطوره
مین هو: باریکلا عجب فکری
نینا : ما اینیم دیگه
مین هو : خوب من برم نقشمونو عملی کنم
نینا : برو بهم خبر بده
مین هو : باشه ، بای
نینا : بای
مین هو : رفتن سمت خونه عجب فکری کرد نینا با این کار تهیونگ از کوک خیلی بدش میاد ، رسیدم خونه ، سلام
بچه ها : سلام
وی : خوش گذشت
مین هو :آره ، من برم تو اتاقم
وی : باشه
کوک: منم میرم تو اتاق
بچه ها : باشه
کوک: رفتم بالا یهو دیدم ک مین هو افتاده رو زمین ، رفتم پیشش
کوک: مین هو خوبی
مین هو: آره خوبم خیلی هم خوبم ( آروم )
مین هو: کمک ، کمک ، کوک تروخدا نکن ( با داد )
کوک: چی میگی تو
وی : این صدای مین هو نیست
جین: چرا خودشه بدو
همه رفتیم بالا ک دیدیم مین هو رو زمین افتاده و کوک هم بالا سرش
جیمین: کوک اینجا چه خبره
کوک: نمیدونم
وی : رفتم پیش من هو و بلندش کردم، مین هو چی شده
مین هو : کوک ، کوک هق هق
وی : کوک چی
مین هو: کوک اومد بالا و هق هق گفت هق باید دوست دخترم بشی هق هق منم گفتم نه و منو زد
کوک: چی
وی : بلند شدم یقه کوک و گرفتم محکم کوبوندمش به دیوار ، تو چه قلتی کردی
کوک: تهیونگ به خدا من کاری نکردم ، اومدم بالا دیدم ک افتاده رو زمین بعد رفتم کمکش کنم ک یهو شروع کرد به داد ( با داد و بغض )
وی : خفه شو عوضی
کوک: تهیونگ من کاری نکردم
وی : مگه نگفتم خفه شو ، عصبی شدم و با مشت محکم زدم تو صورت کوک ، کوک افتاد و سرش خورد رو میز
کوک: آخ دستم
بچه ها رفتن سمت کوک
شوگا : کوک خوبی
جیمین : کوک تروخدا یک چیزی بگو
کوک: آروم بلند شدم و به دیوار تکیه دادم
جین : کوک از سرت داره خون میاد
کوک: تهیونگ تو حرف ... حرف منو باور میکنی یا این دختره ( با بغض )
وی : دیگه اصلا بهت اعتماد نداریم
کوک: بلند شدم رفتم سمت تهیوتگ و گفتم مرسی و رفتن پایین و سوییچ و برداشتم
بچه ها پشتش اومدن پایین
جیهوپ : کوک تروخدا وایسا
به حرفشون اهمیت ندادم خواستم از در برم بیرون ک یهو......
ویو صبح
کوک: از خواب بلند شدم دست و صورتم و شستم و رفتم پایین بقیه خواب بودن گفتم صبحونه آماده کنم ، بعد از چند دقیقه صبحونه رو آماده کردم بچه ها رو صدا زدم
کوک: بچه ها بلند شین دیگه
رفتم جین و تکون دادم
کوک: جین ، جیننن
جین : داد زد ، وای چی شده
کوک : خنده ، وای چته با دادت بقیه هم بیدار کردی
جیهوپ : وای چی شد آدم ترسناکه دیشب بهمون حمله کرده
کوک: خنده ، هنوز تاثیر فیلم تو وجودتونه
کوک: ولش بلند شین صبحونه آماده کردم بیاین بخوریم
نامی : مرسی خوشتیپ
کوک: بیاین دیگه
همه بلند شدن و سر میز نشستیم و صبحونه خوردیم
جیمین: آها کوک دستت خوبه
کوک: اگه راستش و بگم خیلی درد میکنه
جیمین : وای تقصیر من شد
کوک: کی گفته تقصیر توئه
صبحونه و رو خوردیم
بچه ها : کوک دستت درد نکنه
کوک: خواهش میکنم
مین هو : بچه ها من امروز میخوام برم دوستم ببینم ایرادی نداره
نامی: ن بابا راحت باش
مین هو : ممنون من برم آماده شم ، آماده شدم رفتم پایین ،من رفتن ، خداحافظ
بچه ها : خداحافظ
مین هو: رفتم سمت خونه نینا ( دوست مین هو ) رسیدن و در زدم ، در باز کرد
نینا: وای مین هو دلم برات تنگ شده ،
مین هو : منم ، همو بغل کردیم
نینا : بیا تو
مین هو : اوک
نینا: من برم برات یک چیزی بیارم بخوری
مین هو : نه خودت بیا کارت دارم
نینا : چی شده
مین هو : نینا راستش تهیونگ خیلی به کوک اهمیت میده میخوام یک کاری کنم ک دیگه تهیونگ نتونه ب کوک اعتماد کنه ازش بدش بیاد
نینا : او پس الان شدی یک آدم بد
مین هو: بله ، خوب یک فکری کن
نینا : میتونیم یک کاری کنیم
مین هو : چه کاری
نینا : از نظرم بیا تو جلوی کوک بیافتاد بعد کوک تورو میبینه و قطعا میاد کمکت بعد ک کوک اومد نزدیکت تو داد بزن و مثلا بگو نکن و اینا بعد بچه ها میان بالا و الکی بگو ک کوک گفت ک تو باید دوست دختر من بشه و من گفتم نه و نمیخوام و منو زد ، خوب چطوره
مین هو: باریکلا عجب فکری
نینا : ما اینیم دیگه
مین هو : خوب من برم نقشمونو عملی کنم
نینا : برو بهم خبر بده
مین هو : باشه ، بای
نینا : بای
مین هو : رفتن سمت خونه عجب فکری کرد نینا با این کار تهیونگ از کوک خیلی بدش میاد ، رسیدم خونه ، سلام
بچه ها : سلام
وی : خوش گذشت
مین هو :آره ، من برم تو اتاقم
وی : باشه
کوک: منم میرم تو اتاق
بچه ها : باشه
کوک: رفتم بالا یهو دیدم ک مین هو افتاده رو زمین ، رفتم پیشش
کوک: مین هو خوبی
مین هو: آره خوبم خیلی هم خوبم ( آروم )
مین هو: کمک ، کمک ، کوک تروخدا نکن ( با داد )
کوک: چی میگی تو
وی : این صدای مین هو نیست
جین: چرا خودشه بدو
همه رفتیم بالا ک دیدیم مین هو رو زمین افتاده و کوک هم بالا سرش
جیمین: کوک اینجا چه خبره
کوک: نمیدونم
وی : رفتم پیش من هو و بلندش کردم، مین هو چی شده
مین هو : کوک ، کوک هق هق
وی : کوک چی
مین هو: کوک اومد بالا و هق هق گفت هق باید دوست دخترم بشی هق هق منم گفتم نه و منو زد
کوک: چی
وی : بلند شدم یقه کوک و گرفتم محکم کوبوندمش به دیوار ، تو چه قلتی کردی
کوک: تهیونگ به خدا من کاری نکردم ، اومدم بالا دیدم ک افتاده رو زمین بعد رفتم کمکش کنم ک یهو شروع کرد به داد ( با داد و بغض )
وی : خفه شو عوضی
کوک: تهیونگ من کاری نکردم
وی : مگه نگفتم خفه شو ، عصبی شدم و با مشت محکم زدم تو صورت کوک ، کوک افتاد و سرش خورد رو میز
کوک: آخ دستم
بچه ها رفتن سمت کوک
شوگا : کوک خوبی
جیمین : کوک تروخدا یک چیزی بگو
کوک: آروم بلند شدم و به دیوار تکیه دادم
جین : کوک از سرت داره خون میاد
کوک: تهیونگ تو حرف ... حرف منو باور میکنی یا این دختره ( با بغض )
وی : دیگه اصلا بهت اعتماد نداریم
کوک: بلند شدم رفتم سمت تهیوتگ و گفتم مرسی و رفتن پایین و سوییچ و برداشتم
بچه ها پشتش اومدن پایین
جیهوپ : کوک تروخدا وایسا
به حرفشون اهمیت ندادم خواستم از در برم بیرون ک یهو......
۱۹.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.