گناهکار pat 30
دیانا رو کشیدم سمت خودم،که
محراب:سلام
دیانا:اع،محراب برگشتی
اره،
ارسلان:قشنگ کند میزنی،واسه چی اومدی
سویچ ماشین اشتباه بود
اوه،رو میزه بردار
باشع،خداحفظ
دیانا:به سمت اتاق رفتم،که رو تخت نشستم
ارسلان:رفتم جعبه کمک اولیه برداشتم و رفتم بالا،اتاق دیانا،
چی؟
چسب زخم واسه گردنت
نمیخوام
نمیشه نخوای
مثلا چیکار میکنی
کاری میکنم که نتونی بلند شدی😈
هه،نترسیدما،ولی چون اصرار میکنی بیا،
ارسلان:چسب زخم باز میکردم که
دیانا:سارا هنوز دوست داری؟
واسه چی میپرسی
پ...س دارییی،
یه زمانی واسه هم میمردیم،حتی اون موقع کسی نبود،با اون درد دل میکردم از لبای اون آرامش میگرفتم،وقتی بوصش میکردم
دیانا:دلم میخواست با حرفهای ارسلاانن سرمو بزنم به دیوار،
ارسلان:چقدر دوسش داشتم ولی حیف که خواهر الکی مه،.
دیانا:بسهههههههههههه،بلند شدم و بیرون فرار کردم
ارسلان:اع،هنوز نزدم،کجاا،وایسا
خیلی ازت بدم میاد ارسلان.
هه،از من واسه چی😡
برووووو،انور
باشع،منکه میدونم واسه حرفایی که زدم بود از این به بعد کاری باهات ندارم هر غلطی که دلت میخواد بکن، خداحافظ
نه،؟ارسلان ببخشید،غلط کردم،ارسلااننننن🥺🔹از پله ها میخواستم بیام پایین که پام پیچ خورد،آییییییی
ارسلان:از نصفه راه برگشتم،چیشدد،بدو بدو رفتم سمتش ،کجات درد میکنه فکر کنم مچ پاته،به دیانا نگاه کردم که دیدم بهم خیره شده،با توام
ببخشید
چی رو؟
همون مسٔله رو
پاشو برو رو مبل بشین پات آروم شه،؟
میشه کمکم کنی
نه؟دیرم شده،؟
ارسلان من🥺
پاشو بدو،
بلند شدم و از گوشه دیوار گرفتم و آروم روفتم،
ارسلان:رفتم از بالا چسب زخم برداشتم و آوردم،رو مبل نشستم،بیااا
اومدم،رفتم رو مبل نشستم،که ارسلاانن چسب زخم زد
نکنیش،فهمیدی
هومم😖
من برم
کجااا،😐
همه کالا ها رو هم موندن باید برم،خداحفظ
باشه،
ارسلان:از خونه اومدم، سوار ماشین شدم و رفتم خونه شایان،زنگ و زدم
کیه؟
ارسلانم
اها،بفرمایید تو
رفتم داخل و وارد خونه شدم،
شایان:سلام پسر عمو
سلام،
چته؟
هیچی،
شایان:بیا. بشین،
رفتم و رو مبل کنار شایان نشستم،
شایان:دختر یه شربت یخ واسه ارسلان بیار حال کنه
چشم،بفذمایید
ارسلان:برداشتم با عصبانیت سر کشیدم،
شایان:این جور که تو رفتار میکنی عصبانی هستی،من تو رو میشناسم،
ارسلان؛سارا کجاست،؟
بیرونه،امروز اومد بود خونتون با یه پلیس درسته
اره،
خب میگفت همه رضایت دادن که زندانی نیستن
اینم درسته
خوبه سارا اعصابش خورد بود واسه همون،
میدونم،
خب نظرت چییه؟
چی؟
چند تا دختر خبر کنم بیان حال کنیم،
نمدونم
اع،نمدونم که نشد چیزی،
اهای،زنگ بزن بیان فهمیدی
عرفان:چشم اقا،
________نیـم ساعت بعد 🕦،
شایان:ارسلان
هوم؟
اومدن،باوقار باش،
برو بابا
شایان:به به خانوما،
سلام
سلام 😻😜
شایان:سلام عشقای شایان،بیان بیان،رو مبل بشینین از خودتون پَذیرایی،کنید،
حتما،سلام
ارسلان:سلام😏
شایان:خب عرفان
بلع،
دستور دادی خونه خال شه؟
بلع،
خودتم برو
چشم،
شایان:خب خب شروع کنید،به نوشیدنی خوردن،هی،سوگند
جانمم،
تو بیا پیش من
آنیتا:جون
تو برو پیش داداش ارسلان خودم،
ارسلان:لازم نیست شایان
داداش حالشو ببر ،
آنیتا:به به چه آقای خوشتیپی،کنارش نشستم،
ارسلان:همیشه میای اینجا
والا آقا شایان هر وقت بگه ما در خدمتیم،
شایان 😁😁
سوگند 😂😂
بابا این داداش ارسلانت چه سوال های میپرسه،
ارسلان:پولم میگیرم
بلعع،ولی خوش میگذره با همیچین پسر جذابی،
شایان:خب خب ما میریم بالا شما راحت باشین سوگند
ای جان سوگند،
پاشو😈
اومدم
ارسلان:چرا؟
آنیتا:چی چرا؟
خودتو هر بار زیر یکی میخوابونی،
خب،پولش
چقدر میخوای،
واسه چی؟
ارسلان:که با من بخوابی
وای،باورم نمیشه،چون تویی عشقم،هر چقدر بریزی به حسابم قبوله ،فقط کم نباشه😜
باشه،
ارسلان:خب اول تو شروع،
یه بوس،از گونه ارسلان کردم،واسه شروع این خوبه😊 تو بقیه شو شروع کن
ارسلان:آروم رفتم جلو که:….….. وایسا
آنیتا:چیشده،
اول یکم مشروب بخورم،
باشع،منم بخورم،
ارسلان:(تو دلش)من دارم با یه دختر حال میکنم،بایدم این کارو کنم تا به دیانا سارا هر کس دیگه ثابت بشه دیانا دیگه واسم مهم نیست،
بطری مشروب برداشتم خوردم،
آنیتا:خب حالا بیا،
از کمر آنیتا گرفتم کشیدم سمت خودم،
آنیتا،لبامو کم کم به ارسلان نزدیک کردم
ارسلان:خواستم همراهیش کنم که؟
نایبی نایییییی،کلییییه چی بودم چی شدم
آقا چی تایپ کردم،دم خودم گرم،
لایک کنید
کامنت ۵۰۰&
محراب:سلام
دیانا:اع،محراب برگشتی
اره،
ارسلان:قشنگ کند میزنی،واسه چی اومدی
سویچ ماشین اشتباه بود
اوه،رو میزه بردار
باشع،خداحفظ
دیانا:به سمت اتاق رفتم،که رو تخت نشستم
ارسلان:رفتم جعبه کمک اولیه برداشتم و رفتم بالا،اتاق دیانا،
چی؟
چسب زخم واسه گردنت
نمیخوام
نمیشه نخوای
مثلا چیکار میکنی
کاری میکنم که نتونی بلند شدی😈
هه،نترسیدما،ولی چون اصرار میکنی بیا،
ارسلان:چسب زخم باز میکردم که
دیانا:سارا هنوز دوست داری؟
واسه چی میپرسی
پ...س دارییی،
یه زمانی واسه هم میمردیم،حتی اون موقع کسی نبود،با اون درد دل میکردم از لبای اون آرامش میگرفتم،وقتی بوصش میکردم
دیانا:دلم میخواست با حرفهای ارسلاانن سرمو بزنم به دیوار،
ارسلان:چقدر دوسش داشتم ولی حیف که خواهر الکی مه،.
دیانا:بسهههههههههههه،بلند شدم و بیرون فرار کردم
ارسلان:اع،هنوز نزدم،کجاا،وایسا
خیلی ازت بدم میاد ارسلان.
هه،از من واسه چی😡
برووووو،انور
باشع،منکه میدونم واسه حرفایی که زدم بود از این به بعد کاری باهات ندارم هر غلطی که دلت میخواد بکن، خداحافظ
نه،؟ارسلان ببخشید،غلط کردم،ارسلااننننن🥺🔹از پله ها میخواستم بیام پایین که پام پیچ خورد،آییییییی
ارسلان:از نصفه راه برگشتم،چیشدد،بدو بدو رفتم سمتش ،کجات درد میکنه فکر کنم مچ پاته،به دیانا نگاه کردم که دیدم بهم خیره شده،با توام
ببخشید
چی رو؟
همون مسٔله رو
پاشو برو رو مبل بشین پات آروم شه،؟
میشه کمکم کنی
نه؟دیرم شده،؟
ارسلان من🥺
پاشو بدو،
بلند شدم و از گوشه دیوار گرفتم و آروم روفتم،
ارسلان:رفتم از بالا چسب زخم برداشتم و آوردم،رو مبل نشستم،بیااا
اومدم،رفتم رو مبل نشستم،که ارسلاانن چسب زخم زد
نکنیش،فهمیدی
هومم😖
من برم
کجااا،😐
همه کالا ها رو هم موندن باید برم،خداحفظ
باشه،
ارسلان:از خونه اومدم، سوار ماشین شدم و رفتم خونه شایان،زنگ و زدم
کیه؟
ارسلانم
اها،بفرمایید تو
رفتم داخل و وارد خونه شدم،
شایان:سلام پسر عمو
سلام،
چته؟
هیچی،
شایان:بیا. بشین،
رفتم و رو مبل کنار شایان نشستم،
شایان:دختر یه شربت یخ واسه ارسلان بیار حال کنه
چشم،بفذمایید
ارسلان:برداشتم با عصبانیت سر کشیدم،
شایان:این جور که تو رفتار میکنی عصبانی هستی،من تو رو میشناسم،
ارسلان؛سارا کجاست،؟
بیرونه،امروز اومد بود خونتون با یه پلیس درسته
اره،
خب میگفت همه رضایت دادن که زندانی نیستن
اینم درسته
خوبه سارا اعصابش خورد بود واسه همون،
میدونم،
خب نظرت چییه؟
چی؟
چند تا دختر خبر کنم بیان حال کنیم،
نمدونم
اع،نمدونم که نشد چیزی،
اهای،زنگ بزن بیان فهمیدی
عرفان:چشم اقا،
________نیـم ساعت بعد 🕦،
شایان:ارسلان
هوم؟
اومدن،باوقار باش،
برو بابا
شایان:به به خانوما،
سلام
سلام 😻😜
شایان:سلام عشقای شایان،بیان بیان،رو مبل بشینین از خودتون پَذیرایی،کنید،
حتما،سلام
ارسلان:سلام😏
شایان:خب عرفان
بلع،
دستور دادی خونه خال شه؟
بلع،
خودتم برو
چشم،
شایان:خب خب شروع کنید،به نوشیدنی خوردن،هی،سوگند
جانمم،
تو بیا پیش من
آنیتا:جون
تو برو پیش داداش ارسلان خودم،
ارسلان:لازم نیست شایان
داداش حالشو ببر ،
آنیتا:به به چه آقای خوشتیپی،کنارش نشستم،
ارسلان:همیشه میای اینجا
والا آقا شایان هر وقت بگه ما در خدمتیم،
شایان 😁😁
سوگند 😂😂
بابا این داداش ارسلانت چه سوال های میپرسه،
ارسلان:پولم میگیرم
بلعع،ولی خوش میگذره با همیچین پسر جذابی،
شایان:خب خب ما میریم بالا شما راحت باشین سوگند
ای جان سوگند،
پاشو😈
اومدم
ارسلان:چرا؟
آنیتا:چی چرا؟
خودتو هر بار زیر یکی میخوابونی،
خب،پولش
چقدر میخوای،
واسه چی؟
ارسلان:که با من بخوابی
وای،باورم نمیشه،چون تویی عشقم،هر چقدر بریزی به حسابم قبوله ،فقط کم نباشه😜
باشه،
ارسلان:خب اول تو شروع،
یه بوس،از گونه ارسلان کردم،واسه شروع این خوبه😊 تو بقیه شو شروع کن
ارسلان:آروم رفتم جلو که:….….. وایسا
آنیتا:چیشده،
اول یکم مشروب بخورم،
باشع،منم بخورم،
ارسلان:(تو دلش)من دارم با یه دختر حال میکنم،بایدم این کارو کنم تا به دیانا سارا هر کس دیگه ثابت بشه دیانا دیگه واسم مهم نیست،
بطری مشروب برداشتم خوردم،
آنیتا:خب حالا بیا،
از کمر آنیتا گرفتم کشیدم سمت خودم،
آنیتا،لبامو کم کم به ارسلان نزدیک کردم
ارسلان:خواستم همراهیش کنم که؟
نایبی نایییییی،کلییییه چی بودم چی شدم
آقا چی تایپ کردم،دم خودم گرم،
لایک کنید
کامنت ۵۰۰&
۵۹.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.