تکپارتی سونگمین، هیونجین و فلیکس: وقتی برادرت بودن تو سن
تکپارتی سونگمین، هیونجین و فلیکس: وقتی برادرت بودن تو سن کم بهت ت.... میشه(😐💩)
نگاهی به صفحه گوشیت انداختی که ساعت ۲ رو نشون میداد
یکمی از اشکاتو پاکیدی و به راحت ادامه دادی خیلی خسته بودی و تنها چیزی که میخواستی فقط و فقط مرگ بود
دیگه امیدی به زندگی نداشتی و بابت اتفاقی که برات افتاده بود خودت رو بی عرضه میدونستی
رمز در خونه رو زدی وقتی در زو از چهارچوب فاصله دادی با نگاه ۳ نفر مواجه شدی..هرسه برادرات بودن
و با اعصبانیت نگاهت میکردن
فلیکس: بهبه جنابعالی!
سرتو انداختی پایین و موهات باعث شدن دید صورتت محو شه
میخواستی بفهمن چه اتفاقی افتاد۶ برات
هیونجین::تا الان کدوم قبرستونی بودی ؟!!
میتونستی از تن صداهاشون بفهمی که اعصبانین
سونگمین با اخمش فقط و فقط بهت نگاه میکرد که متوجه زخم روی لبت شد
سونگمین: ا.ت..لبت..
سرتو بیشتر انداختی پایین که هیونجین تیکشو از دیوار برداشت و اومد جلوت دستشو گذاشت رو چونت و کشیدش بالا
و حالا هر سه تاشون زخم و کبودی های گردنت مواجه شدن
فلیکس:ا.ت....
هیونجین:این زخما چیه
چشمای اشکیتو دوختی به چشمای هیونجین
خحالت میکشیدی چیزی بگی که فلیکس اومد نزدیکت و یکمی از بلوزتو کشید پایین و حالا شونتم کبود و جای دندون بود
هر سه تاشون فهمیدن که چه اتفاقی برات افتاده
و حالا راه گریتو ازاد کردی و خودتو انداختی بغل هیونجین و شروع به گریه کردن کردی
هیون اروم موهاتو نوازش وار میکشید
سونگمین: کی..کدوم..عوضی ای این کارو کرده..؟!!!
تو بهشون همه چیو گفتی ... چون کسی که این کارو باهان کرده بود دانش اموز بود هم از مدرسه اخراج شد و به زندان رفت
پسرا همشون حواسش به تو بودن و تو هم با کمک قزص های افسردگی تونسته بودی یکمی بهتر بشی .
نگاهی به صفحه گوشیت انداختی که ساعت ۲ رو نشون میداد
یکمی از اشکاتو پاکیدی و به راحت ادامه دادی خیلی خسته بودی و تنها چیزی که میخواستی فقط و فقط مرگ بود
دیگه امیدی به زندگی نداشتی و بابت اتفاقی که برات افتاده بود خودت رو بی عرضه میدونستی
رمز در خونه رو زدی وقتی در زو از چهارچوب فاصله دادی با نگاه ۳ نفر مواجه شدی..هرسه برادرات بودن
و با اعصبانیت نگاهت میکردن
فلیکس: بهبه جنابعالی!
سرتو انداختی پایین و موهات باعث شدن دید صورتت محو شه
میخواستی بفهمن چه اتفاقی افتاد۶ برات
هیونجین::تا الان کدوم قبرستونی بودی ؟!!
میتونستی از تن صداهاشون بفهمی که اعصبانین
سونگمین با اخمش فقط و فقط بهت نگاه میکرد که متوجه زخم روی لبت شد
سونگمین: ا.ت..لبت..
سرتو بیشتر انداختی پایین که هیونجین تیکشو از دیوار برداشت و اومد جلوت دستشو گذاشت رو چونت و کشیدش بالا
و حالا هر سه تاشون زخم و کبودی های گردنت مواجه شدن
فلیکس:ا.ت....
هیونجین:این زخما چیه
چشمای اشکیتو دوختی به چشمای هیونجین
خحالت میکشیدی چیزی بگی که فلیکس اومد نزدیکت و یکمی از بلوزتو کشید پایین و حالا شونتم کبود و جای دندون بود
هر سه تاشون فهمیدن که چه اتفاقی برات افتاده
و حالا راه گریتو ازاد کردی و خودتو انداختی بغل هیونجین و شروع به گریه کردن کردی
هیون اروم موهاتو نوازش وار میکشید
سونگمین: کی..کدوم..عوضی ای این کارو کرده..؟!!!
تو بهشون همه چیو گفتی ... چون کسی که این کارو باهان کرده بود دانش اموز بود هم از مدرسه اخراج شد و به زندان رفت
پسرا همشون حواسش به تو بودن و تو هم با کمک قزص های افسردگی تونسته بودی یکمی بهتر بشی .
۱۷.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.