پدرخوانده ادامه Part:29
ا.ت: وسایلم رو جمع کردم و رفتم همراه فیلیکس رفتم همینکه رسیدیم به ماشین یهو دستش رو گذاشت رو صورتش.... انگار انگار داشت پوست صورتش رو میکند یهو ترسیدم خواستم جیغ بزنم که یه دستمال گذاشتن جلو دهنم و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو کوک
کارامون رو کردیم و برنامه ریختیم که فردا عملیات رو شروع کنیم و بهش حمله کنی"لی رو میگه" امروز خودم شخصا میرم دنبال ا.ت و ازش معذرت خواهی میکنم.... اههه تو ترافیک گیر کرده بودم و بعد ۱۰ دیقه دیر تر رسیدم زود از ماشین اومدم پایین که میخواستن در مدرسه رو ببندن
کوک: هی وایسا
...: اوهه اقای جئون
کوک: ا.ت اونجاس
...: نه یکی از نگهبان هاتون به نام فیلیکس اومد دنبالش و بردش
کوک: چ..چی زود به فلیکس زنگ زدم....
ولی فلیکس تموم مدت رو پیش خودمون بود یعنی... ممکنه ک..که ن..نه امکان نداره زود رفتم سمت ماشین و شماره نامجون هیونگ رو گرفتم... بردار دیگهه
نامی: الوو کوک
کوک: ه..هیونگ ا... ا.ت...ا.ت
نامی: کوک چیشده مثل ادم حرف بزن*نگران*
کوک:هیونگگ لی ا.ت رو بردههه*بغض و ترسیده*
نامی: چییی الا..الان ردش رو میزنم
کوک: باشه
........عمارت لی.........
ا.ت: با سر درد بدی بهوش اومدم اطرافم رو نگاه کردم اتاق شکنجه هه من با اینجا اشنایی زیادی دارم همینجوری داشتم به اطرافم نگه میکردم به وسیله های داخل اتاق که در باز شد
لی: به به پرنسس بلخره افتخار داد بهوش اومد
ا.ت: تو کی هستی؟؟
لی: اوو راست میگی ادبم کجا رفته*خنده بلند* من بهترین دوست پدرت هستم البته باید گفت بودم چون دیگه اون اینجانیست و داره بقیق عمرش رو تو جهنم سپری میکنه
ا.ت: خفه شو عووضی هیچ کس حق نداره اینطوری راجب پدرم حرف بزنه(بچه ها کوک رو نمیگه هاا پدر اصلیش)
لی: میخوای واقعا بدونی که کی اون و مادرت رو کشته؟؟
ا.ت:...
لی: شاید با شنیدن حرفش شکه بشی ولی حقیقت داره "پدرخونده عزیزت جئون جونگ کوک"
ا.ت: چ...چی امکان نداره م..من تو داری دروغ میگییی عوضیی*آخرش رو با داد گفت*
_لی یکم به ا.ت نزدیک شد و سیلی محکمی مهمون گونه های دختر کرد و گردنبند عزیزی که از پدر و مادرش فقط براش به جا مونده بود رو ازش گرفت و دستو کتک زدن دخترک رو سادر کرد و اون محل رو ترک کرد
................عمارت جئون...............
کوک: پیداش کردیی
نامی: ن.... پیداش کردم پیداش کردممم
کوک: کجاست ببینم
جین: یه عمارت داخل جنگل
کوک: زود باشید باید بریمم
اعضا: باشه
کوک: امید وارم حالت خوب باشه فرشته کوچولو من دارم میام*اروم زیر لب زمزه کرد*
خب اینم پارت ۲۹ شاید تا پارت ۳۱ یا ۳۲ بره چون تازه داستان شروع شده و الان پارت های بعدیم براتون اپ میکنم
لایک:۱۷ "هر دو پارت"
حمایت؟؟
ویو کوک
کارامون رو کردیم و برنامه ریختیم که فردا عملیات رو شروع کنیم و بهش حمله کنی"لی رو میگه" امروز خودم شخصا میرم دنبال ا.ت و ازش معذرت خواهی میکنم.... اههه تو ترافیک گیر کرده بودم و بعد ۱۰ دیقه دیر تر رسیدم زود از ماشین اومدم پایین که میخواستن در مدرسه رو ببندن
کوک: هی وایسا
...: اوهه اقای جئون
کوک: ا.ت اونجاس
...: نه یکی از نگهبان هاتون به نام فیلیکس اومد دنبالش و بردش
کوک: چ..چی زود به فلیکس زنگ زدم....
ولی فلیکس تموم مدت رو پیش خودمون بود یعنی... ممکنه ک..که ن..نه امکان نداره زود رفتم سمت ماشین و شماره نامجون هیونگ رو گرفتم... بردار دیگهه
نامی: الوو کوک
کوک: ه..هیونگ ا... ا.ت...ا.ت
نامی: کوک چیشده مثل ادم حرف بزن*نگران*
کوک:هیونگگ لی ا.ت رو بردههه*بغض و ترسیده*
نامی: چییی الا..الان ردش رو میزنم
کوک: باشه
........عمارت لی.........
ا.ت: با سر درد بدی بهوش اومدم اطرافم رو نگاه کردم اتاق شکنجه هه من با اینجا اشنایی زیادی دارم همینجوری داشتم به اطرافم نگه میکردم به وسیله های داخل اتاق که در باز شد
لی: به به پرنسس بلخره افتخار داد بهوش اومد
ا.ت: تو کی هستی؟؟
لی: اوو راست میگی ادبم کجا رفته*خنده بلند* من بهترین دوست پدرت هستم البته باید گفت بودم چون دیگه اون اینجانیست و داره بقیق عمرش رو تو جهنم سپری میکنه
ا.ت: خفه شو عووضی هیچ کس حق نداره اینطوری راجب پدرم حرف بزنه(بچه ها کوک رو نمیگه هاا پدر اصلیش)
لی: میخوای واقعا بدونی که کی اون و مادرت رو کشته؟؟
ا.ت:...
لی: شاید با شنیدن حرفش شکه بشی ولی حقیقت داره "پدرخونده عزیزت جئون جونگ کوک"
ا.ت: چ...چی امکان نداره م..من تو داری دروغ میگییی عوضیی*آخرش رو با داد گفت*
_لی یکم به ا.ت نزدیک شد و سیلی محکمی مهمون گونه های دختر کرد و گردنبند عزیزی که از پدر و مادرش فقط براش به جا مونده بود رو ازش گرفت و دستو کتک زدن دخترک رو سادر کرد و اون محل رو ترک کرد
................عمارت جئون...............
کوک: پیداش کردیی
نامی: ن.... پیداش کردم پیداش کردممم
کوک: کجاست ببینم
جین: یه عمارت داخل جنگل
کوک: زود باشید باید بریمم
اعضا: باشه
کوک: امید وارم حالت خوب باشه فرشته کوچولو من دارم میام*اروم زیر لب زمزه کرد*
خب اینم پارت ۲۹ شاید تا پارت ۳۱ یا ۳۲ بره چون تازه داستان شروع شده و الان پارت های بعدیم براتون اپ میکنم
لایک:۱۷ "هر دو پارت"
حمایت؟؟
۱۱.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.