زندگی سخت
پارت ۳
و وسیله های ورزشم رو گذاشتم و داشتم بوکس کار میکردم که هانا چند
هانا : یا جد سادات ات چیکار میکنی
ات : خب
میرای : مامانی شکم شیرموز رو نگاه کن
هانا: دخترمن روت کراش زدم
ات : اونقدرام خوب نیستم
هوسوک : ات دمت گرم زدی پسره رو نابود کردی
ات : از کجا میدونی
هوسوک : فیلمش پخش شده
ات : یا جد سادات این من نیستم
ات : من لباسم عوض کنم الان میام
رفتن بیرون و لباسم رو عوض کردم و یه هودی پوشیدم
موهامو دم اسبی بستم و رفتم بیرون
ات : داداشی میشه بری این پسرای پایین پنجره ی اتاقم رو بزنی
هانا : ات نباید میگفتی
ات : چرا
هانا : هوسوک خیلی غیرتیه
هوسوک : ات نصف نصف
ات : نمیخواد با خودم
رفتم یه لباس مشکی پوشیدم و یه ماسک مشکی زدم و رفتم خونه ی یجی
زنگ زدم و سوهو درو باز کرد
ات : یجی خدا برتر داره
یجی : شامپانزه یه امضا بده
ات : بیا چرا ویدیو رو پخش کردی
سوهو : یجی پخش نکرده
ات : یا جد سادات چندتا امضا میخوای
یجی : هزار تا
از پنجره رفتم بیرون تا به پشت بوم رسیدم
ات : نزدیکه میتونم بپرم
پریدم روی سقف اتاقم
پسرا : بچه ها این اته
هوسوک : برید گمشید
ات : دستتون به برادرم بخوره مردید
میرای : شیرموز این منو گرفته
پریدم پایین و دیدم استاده
میرای رو گذاشت زمین و میرای رفت تو خونه
جیمین : ات بیا
ات : چرا
جیمین :الان میان بدو
رفتم جایی که استاد گفت ماسک رو کشیدم پایین و گونه ی استاد رو بوسیدم
جیمین : چی شد
ات : خیلی نازی
جیمین : ببین ات نزدیکتر شدن با این تفنگ ناکارشون کن
ات : چشم چرا مثل مافیا ها لباس پوشیدی
جیمین : از راه ماموریت اومدم
ات : مافیایی
جیمین : آره بدو برو تو
رفتم تو
ات : هانا شی
هانا : ات پشت سرت رو نگاه کن
ات : وای شیرموز
میرای : مال من توت فرنگیه
ات : میشه دسر بپزم
میرای : منم میام کمک
هانا : آره میشه
با میرای رفتیم دسر درست کردیم
داشتم توت فرنگی خورد میکردم که دستم برید
هانا : وای دختر دستت داره ازش خون میچکه
ات : یه باند میخوام
باند برداشتم و دور دستم بستم
۳۰ مین بعد
ات و میرای : دسر آمادست
به همه دسر دادیم
دیدیم دیگه داره شب میشه
رفتم یکم بوکس کار کردم و بعد رفتم حموم بعدش گرفتم خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی ات
بیدار شدم و رفتم حموم بعد یه هودی مشکی پوشیدم و کلاهش رو سر کردم یه ماسک مشکی زدم و رفتم دانشگاه
سریع رفتم که یجی بهم نرسه اولین نفر رفتم تو کلاس ماسکم رو کشیدم پایین و کلاهک رو در اوردم داشتم سیگار میکشیدم که چند تا از پسرا اومدن تو
دونگ بوم : تو کی هستی چرا تو کلاس سیگار میکشی
هوجو.: ببینین بچه ها این اته
سوجون : چه خفن
ماسکم روزدم
ات : ببینم
سوجون : بیا
ات : سوآ پخش کرده
دونگ بوم : میخوام از ات خواستگاری کنم خدا کنه قبول کنه
ات : ...
خ
م
ا
ر
ی
و وسیله های ورزشم رو گذاشتم و داشتم بوکس کار میکردم که هانا چند
هانا : یا جد سادات ات چیکار میکنی
ات : خب
میرای : مامانی شکم شیرموز رو نگاه کن
هانا: دخترمن روت کراش زدم
ات : اونقدرام خوب نیستم
هوسوک : ات دمت گرم زدی پسره رو نابود کردی
ات : از کجا میدونی
هوسوک : فیلمش پخش شده
ات : یا جد سادات این من نیستم
ات : من لباسم عوض کنم الان میام
رفتن بیرون و لباسم رو عوض کردم و یه هودی پوشیدم
موهامو دم اسبی بستم و رفتم بیرون
ات : داداشی میشه بری این پسرای پایین پنجره ی اتاقم رو بزنی
هانا : ات نباید میگفتی
ات : چرا
هانا : هوسوک خیلی غیرتیه
هوسوک : ات نصف نصف
ات : نمیخواد با خودم
رفتم یه لباس مشکی پوشیدم و یه ماسک مشکی زدم و رفتم خونه ی یجی
زنگ زدم و سوهو درو باز کرد
ات : یجی خدا برتر داره
یجی : شامپانزه یه امضا بده
ات : بیا چرا ویدیو رو پخش کردی
سوهو : یجی پخش نکرده
ات : یا جد سادات چندتا امضا میخوای
یجی : هزار تا
از پنجره رفتم بیرون تا به پشت بوم رسیدم
ات : نزدیکه میتونم بپرم
پریدم روی سقف اتاقم
پسرا : بچه ها این اته
هوسوک : برید گمشید
ات : دستتون به برادرم بخوره مردید
میرای : شیرموز این منو گرفته
پریدم پایین و دیدم استاده
میرای رو گذاشت زمین و میرای رفت تو خونه
جیمین : ات بیا
ات : چرا
جیمین :الان میان بدو
رفتم جایی که استاد گفت ماسک رو کشیدم پایین و گونه ی استاد رو بوسیدم
جیمین : چی شد
ات : خیلی نازی
جیمین : ببین ات نزدیکتر شدن با این تفنگ ناکارشون کن
ات : چشم چرا مثل مافیا ها لباس پوشیدی
جیمین : از راه ماموریت اومدم
ات : مافیایی
جیمین : آره بدو برو تو
رفتم تو
ات : هانا شی
هانا : ات پشت سرت رو نگاه کن
ات : وای شیرموز
میرای : مال من توت فرنگیه
ات : میشه دسر بپزم
میرای : منم میام کمک
هانا : آره میشه
با میرای رفتیم دسر درست کردیم
داشتم توت فرنگی خورد میکردم که دستم برید
هانا : وای دختر دستت داره ازش خون میچکه
ات : یه باند میخوام
باند برداشتم و دور دستم بستم
۳۰ مین بعد
ات و میرای : دسر آمادست
به همه دسر دادیم
دیدیم دیگه داره شب میشه
رفتم یکم بوکس کار کردم و بعد رفتم حموم بعدش گرفتم خوابیدم
صبح روز بعد
ویوی ات
بیدار شدم و رفتم حموم بعد یه هودی مشکی پوشیدم و کلاهش رو سر کردم یه ماسک مشکی زدم و رفتم دانشگاه
سریع رفتم که یجی بهم نرسه اولین نفر رفتم تو کلاس ماسکم رو کشیدم پایین و کلاهک رو در اوردم داشتم سیگار میکشیدم که چند تا از پسرا اومدن تو
دونگ بوم : تو کی هستی چرا تو کلاس سیگار میکشی
هوجو.: ببینین بچه ها این اته
سوجون : چه خفن
ماسکم روزدم
ات : ببینم
سوجون : بیا
ات : سوآ پخش کرده
دونگ بوم : میخوام از ات خواستگاری کنم خدا کنه قبول کنه
ات : ...
خ
م
ا
ر
ی
۷.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.