p15
ته:
جیسا رو از دمدر مدرسه گرفتم و به خونشون بردم
جیسا:تهیونگ نمیای پیشم؟
ته:بله؟
جیسا:ببین تهیونگ من من عاشقتم تورو خیلی دوست دارم
ته:میدونی...من دلمو به یکی دیگه دادم(لبشو تر میکنه)پس متاسفم ازت
جیسا:ته تورو خدا فقط یکمی باهام باش
ته:نمیخوام بهم وابسته بشی برو ..برو یکی دیگه رو میدا کن جیسا
جیسا:....بندایا رو دوس داری نه؟
ته:نه دوسش ندارم اون ازم خیلی کوچیکه
جیسا:مگه تو چند سالته
ته:۲۸(بچه ها یادم نمیاد چند گفتم شما ۲۸ در نظر بگیرین)
جیسا:اوک...خوش باشی تهیونگ ولییادت باشه من هر چی رو بخوام به دستمیارم حالا بای بای
ته:منظورش منم؟اهههه
ته:برگردم خونه؟
ب:
با دخترا نقشه رو گفتیم قراره دلبری کنم براش و به جیمین جواب رد رو بدم ولی نمیدونم اخرش به کجاها ختم میشه
کوک:پیشت(کنار صندلش میشینه)
ب:چیه
کوک:میبینم دستتم اباد کردن
ب:بله دیگه شما کردی...اگه بخوام میتونم ازت شکایت کنم
کوک:بکن ببین چیکار میکنم
ب:بزار یه بلایی سرت میارم که نفهمی اون بلا از کجا اومد جئون
کوک:دستت به کجا میرسه بزار لی
ب:
با نفرت همدیگه دونگاه میکردیم که زنگ خورد زنگ اخر بود
جیسا رو از دمدر مدرسه گرفتم و به خونشون بردم
جیسا:تهیونگ نمیای پیشم؟
ته:بله؟
جیسا:ببین تهیونگ من من عاشقتم تورو خیلی دوست دارم
ته:میدونی...من دلمو به یکی دیگه دادم(لبشو تر میکنه)پس متاسفم ازت
جیسا:ته تورو خدا فقط یکمی باهام باش
ته:نمیخوام بهم وابسته بشی برو ..برو یکی دیگه رو میدا کن جیسا
جیسا:....بندایا رو دوس داری نه؟
ته:نه دوسش ندارم اون ازم خیلی کوچیکه
جیسا:مگه تو چند سالته
ته:۲۸(بچه ها یادم نمیاد چند گفتم شما ۲۸ در نظر بگیرین)
جیسا:اوک...خوش باشی تهیونگ ولییادت باشه من هر چی رو بخوام به دستمیارم حالا بای بای
ته:منظورش منم؟اهههه
ته:برگردم خونه؟
ب:
با دخترا نقشه رو گفتیم قراره دلبری کنم براش و به جیمین جواب رد رو بدم ولی نمیدونم اخرش به کجاها ختم میشه
کوک:پیشت(کنار صندلش میشینه)
ب:چیه
کوک:میبینم دستتم اباد کردن
ب:بله دیگه شما کردی...اگه بخوام میتونم ازت شکایت کنم
کوک:بکن ببین چیکار میکنم
ب:بزار یه بلایی سرت میارم که نفهمی اون بلا از کجا اومد جئون
کوک:دستت به کجا میرسه بزار لی
ب:
با نفرت همدیگه دونگاه میکردیم که زنگ خورد زنگ اخر بود
۲۱.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.