مافیای سختگیر part 36
( بچه ها یه نکته اینکه خونه ی یونا خدمتکار داره )
کوک ویو
اماده شدم تا برم که یهو یونا اومد سمتم و ل.ب.اش را گذاشت روی ل.بام که یه دفعه ..
ا.ت ویو
رسیدم خونه ی یونا و در را زدم و خدمتکار باز کرد و من اومدم داخل و با چیزی که دیدم خشکم زد. کوک داشت یونا را میبوسید . خیلی عصبی شده بودم جوری که کنترلم را از دست داده بودم و نمیدونستم که دارم چیکار میکنم که یهو کوک از یونا جدا شد و من را دید که دارم بهشون نگاه میکنم
کوک : .. ا.ت .. تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت : واقعا برات متاسفم که که داری کسی را میبوسی که بهت خیانت کرده
کوک : .. چیییی ( تعجب)
یونا : .. چی ..داری میگی .. تو هرزه ( با استرس )
ا.ت : ( نیشخند ) لقب کثیف خودت را نده به من دارم حقیقت را میگم . فکر کردی اون لحظه که داشتی اون پسر را میبوسیدی ندیدمت
کوک : ..کدوم ..پسر .. یونا ا.ت داره درست میگه ( عصبی)
یونا : اااا.. نه .. ددییی ... اون داره میونه ی ما را خراب میکنه ... اصلا تو مدرکی داری که اومدی خونم .. و این حرف ها را میزنی ..( استرس و ترسیده )
ا.ت : پس مدرک میخوای ( گوشیش را از کیفش در میاره )
ا.ت : بیا.. اینم مدرک
یونا : ( یونا عکس را دید ) ... دددییی این را ... باور نکن .. این الکیه ( ترسیده)
کوک : ( عکس را دید ) ... خفه شو یونا ( داد و عصبی )
ا.ت : کوک ... اروم .. باش ( و جلوی کوک را میگیره )
کوک : از این به بعد از سئول میری .. فهمیدی .. دیگه این جاها نبینمت .. ( عصبی)
یونا : ... با..شه ( ترسیده )
کوک : برو به جون ا.ت دعا کن که بلای بدتری سرت نیوردم ( عصبی)
( کوک و ا.ت از خونه اومدند بیرون)
یونا ویو
دختره ی هرزه ی مزاحم .. لعنتی .. همچی داشت طبق نقشه پیش میرفت ... اووووففف لعنتی ( یونا زنگ زد به ..... )
یونا : الو .. نقشه عوض شد .. کوک فهمید بهش خیانت کردم
....: لعنتی .. تو خوبی.. کاری که باهات نکرد ..
یونا : نه .. اما گفت باید .. از سئول برم
.... : اشکالی نداره .. یه مدت از سئول دور بمون
یونا : باشه .. خداحافظ
یونا ویو
هه فقط منتظر باش ا.ت خانم .. لعنتی عوضی
ا.ت ویو
هر کاری که میکردم دست خودم نبود . قرار بود که عکس ها ی یونا را بدم پست تا برای کوک بفرستند اما چون عصبی بودم . همه چی را گفتم ... اما اشکالی نداره .. با کوک از خونه ی یونا اومدیم بیرون و رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم .. کوک خیلی عصبانی بود ... ماشین را روشن کرد و خواست راه بیوفته که من گفتم ...
ا.ت : کو..ک .. خوبی .. میگم .. میخوای رانندگی نکنی
کوک : .. نه خوبم .. اشکالی نداره ..
ا.ت : .. باشه . .. ( و کوک راه افتاد سمت خونه)
کوک ویو
وقتی که ا.ت اون عکس هارا بهم نشون داد انگار یه سطل آب یخ ریختند روم. اصلا باورم نمیشد که یونا دوباره همچنین کاری باهام کرده ... بعد از اینکه عکس ها را دیدم .. خیلی عصبی شده بودم اما ا.ت جلوم را گرفت . به یونا گفتم که باید از سئول بره . و باید این چند وقت بیشتر حواسم بهش باشه تا ببینیم میره یا نه . با ا.ت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و من تا خواستم راه بیوفتم ا.ت بهم گفت که اگه حالم خوب نیست رانندگی نکنم اما گفتم خوبم . ماشین را روشن کردم و با ا.ت راه افتادیم سمت خونه.......
پارت ۳۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹
شرط:
لایک : ۳۵
کامنت: ۲۰
کوک ویو
اماده شدم تا برم که یهو یونا اومد سمتم و ل.ب.اش را گذاشت روی ل.بام که یه دفعه ..
ا.ت ویو
رسیدم خونه ی یونا و در را زدم و خدمتکار باز کرد و من اومدم داخل و با چیزی که دیدم خشکم زد. کوک داشت یونا را میبوسید . خیلی عصبی شده بودم جوری که کنترلم را از دست داده بودم و نمیدونستم که دارم چیکار میکنم که یهو کوک از یونا جدا شد و من را دید که دارم بهشون نگاه میکنم
کوک : .. ا.ت .. تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت : واقعا برات متاسفم که که داری کسی را میبوسی که بهت خیانت کرده
کوک : .. چیییی ( تعجب)
یونا : .. چی ..داری میگی .. تو هرزه ( با استرس )
ا.ت : ( نیشخند ) لقب کثیف خودت را نده به من دارم حقیقت را میگم . فکر کردی اون لحظه که داشتی اون پسر را میبوسیدی ندیدمت
کوک : ..کدوم ..پسر .. یونا ا.ت داره درست میگه ( عصبی)
یونا : اااا.. نه .. ددییی ... اون داره میونه ی ما را خراب میکنه ... اصلا تو مدرکی داری که اومدی خونم .. و این حرف ها را میزنی ..( استرس و ترسیده )
ا.ت : پس مدرک میخوای ( گوشیش را از کیفش در میاره )
ا.ت : بیا.. اینم مدرک
یونا : ( یونا عکس را دید ) ... دددییی این را ... باور نکن .. این الکیه ( ترسیده)
کوک : ( عکس را دید ) ... خفه شو یونا ( داد و عصبی )
ا.ت : کوک ... اروم .. باش ( و جلوی کوک را میگیره )
کوک : از این به بعد از سئول میری .. فهمیدی .. دیگه این جاها نبینمت .. ( عصبی)
یونا : ... با..شه ( ترسیده )
کوک : برو به جون ا.ت دعا کن که بلای بدتری سرت نیوردم ( عصبی)
( کوک و ا.ت از خونه اومدند بیرون)
یونا ویو
دختره ی هرزه ی مزاحم .. لعنتی .. همچی داشت طبق نقشه پیش میرفت ... اووووففف لعنتی ( یونا زنگ زد به ..... )
یونا : الو .. نقشه عوض شد .. کوک فهمید بهش خیانت کردم
....: لعنتی .. تو خوبی.. کاری که باهات نکرد ..
یونا : نه .. اما گفت باید .. از سئول برم
.... : اشکالی نداره .. یه مدت از سئول دور بمون
یونا : باشه .. خداحافظ
یونا ویو
هه فقط منتظر باش ا.ت خانم .. لعنتی عوضی
ا.ت ویو
هر کاری که میکردم دست خودم نبود . قرار بود که عکس ها ی یونا را بدم پست تا برای کوک بفرستند اما چون عصبی بودم . همه چی را گفتم ... اما اشکالی نداره .. با کوک از خونه ی یونا اومدیم بیرون و رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم .. کوک خیلی عصبانی بود ... ماشین را روشن کرد و خواست راه بیوفته که من گفتم ...
ا.ت : کو..ک .. خوبی .. میگم .. میخوای رانندگی نکنی
کوک : .. نه خوبم .. اشکالی نداره ..
ا.ت : .. باشه . .. ( و کوک راه افتاد سمت خونه)
کوک ویو
وقتی که ا.ت اون عکس هارا بهم نشون داد انگار یه سطل آب یخ ریختند روم. اصلا باورم نمیشد که یونا دوباره همچنین کاری باهام کرده ... بعد از اینکه عکس ها را دیدم .. خیلی عصبی شده بودم اما ا.ت جلوم را گرفت . به یونا گفتم که باید از سئول بره . و باید این چند وقت بیشتر حواسم بهش باشه تا ببینیم میره یا نه . با ا.ت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و من تا خواستم راه بیوفتم ا.ت بهم گفت که اگه حالم خوب نیست رانندگی نکنم اما گفتم خوبم . ماشین را روشن کردم و با ا.ت راه افتادیم سمت خونه.......
پارت ۳۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹
شرط:
لایک : ۳۵
کامنت: ۲۰
۲۹.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.