پارت ۲۸ دیدار ناگهانی
دیدار ناگهانی
پارت:۲۸
ته ویو:قبل از اینکه برسیم سئول به کوک گفته بودم با ماشینم بیاد دنبالمون و منتظر ما ایستاده بود وقتی رسیدیم با ماشین من رفتیم تا کوک رو برسونیم خونش و بعدش بریم خونه والدین من
(تو راه)
=ت.تو واقعاً جونگکوکی؟مکنه بی تی اسسس و جذاب ترین مرد تو کل دنیاااا عرررررررررر جیغغغغغغ باورم نمیشه که الان کنارتم
/بله من جونگکوکم(لبخند)
/تو هم حتماً...
=اسمم یوجینه پارک یوجین
=/داداش ا.ت(=/ینی کوک و یوجین باهم)
=درسته(لبخند)
/راستی دقت کردم خیلی خصوصیات اخلاقیت مث منه
=واقعاً (با ذوق)
/اوهوم
*وقتی رسیدن خونه کوک*
_خب کوک رسیدیم
/آها باشه پس من برم راستی یوجین
=بله
/میخوای بیای خونه من؟
=واقعنی؟ینی میتونم بیام؟
/آره معلومه که میتونی چرا نتونی دوستای صمیمی هستیما مثلاً
=عرررررررررر چه زود صمیمی شدیم (با ذوق)(نکته:ا.ت و داشش هردو آرمین)
یوجین و کوک رفتن خونه کوک و موند فقط تهیونگ و ا.ت اونا هم رفتن خونه مامان بابای تهیونگ
(پرش زمانی به وقتی که رسیدن)(بچهها علامتای مامان بابای تهیونگ مث علامتای مامان بابای ا.ته ینی مامان تهیونگ×هس و باباش ÷)
*در زدن*
(مامان تهیونگ اومد و درو باز کرد)
×سلام پسرم تویی(پیشونیشو بوسید و بغلش کرد)
_سلام مامان بله منم
×و ایشون کین؟
_ایشون..(ا.ت نذاشت حرفشو کامل بگه)
+سلام مامان نه چیز ینی خاله اسم من ا.ت هست (به نشونه احترام تعظیم میکنه)
×خوشبختم دخترم
×تهیونگ پسرم نگفتی این دختر خانم زیبا کی هستن نکنه عروس ایندمه؟
_بله درست حدس زدی مامان فقط اگه میشه بذار بیایم خونه نرسیده همه اطلاعاتو ازمون گرفتی(با خنده)
+×(خنده)
*رفتن خونه و تهیونگ همه چیو به مامان باباش گفت*
÷پس ما امشب میایم خواستگاری
×بله قراره به زودی پسرم ازدواج کنه(اشک شوق ریخ)
_مامان توروخدا باز این لوس بازیاتو شروع کردی اه
×زهرمار چیه خب مگه نمیتونم واسه عروسی بچم خوشحال باشم
_چرا نمیتونی میتونی مخصوصا اگه عروست ایشون باشن(به ا.ت اشاره کرد)
+(خجالت)
_ولی دیگه اشک شوق اینا نیاز نیس
×باشه بابا بی جنبه بی احساس(چش غره رف)
+(یکی زد به بازوش)
از زبان راوی:
بعد از کلی حرف زدن با خانواده تهیونگ ا.ت و تهیونگ رفتن یوجین رو از خونه کوک برداشتن و رفتن خونه تهیونگ و ساعت ۵ عصر قرار شد برن بوسان پس رفتن خونه تهیونگ و ناهار خوردن و رفتن یه دوش گرفتن(بخاطر مغز منحرف شما بگم که جدا جدا رفتن اول یوجین بعد ا.ت بعدشم تهیونگ) و حاضر شدن و با آقا و خانم کیم ینی مامان بابای تهیونگ رفتن و سوار قطار شدن و پس از چند ساعت رسیدن بوسان
شرطا ۹ لایک چون افطاری دعوتم و شب میام خونه شرطارو زیاد تر کردم ولی اگه شرطا رسید و نتونستم بذارم ببخشید
پارت:۲۸
ته ویو:قبل از اینکه برسیم سئول به کوک گفته بودم با ماشینم بیاد دنبالمون و منتظر ما ایستاده بود وقتی رسیدیم با ماشین من رفتیم تا کوک رو برسونیم خونش و بعدش بریم خونه والدین من
(تو راه)
=ت.تو واقعاً جونگکوکی؟مکنه بی تی اسسس و جذاب ترین مرد تو کل دنیاااا عرررررررررر جیغغغغغغ باورم نمیشه که الان کنارتم
/بله من جونگکوکم(لبخند)
/تو هم حتماً...
=اسمم یوجینه پارک یوجین
=/داداش ا.ت(=/ینی کوک و یوجین باهم)
=درسته(لبخند)
/راستی دقت کردم خیلی خصوصیات اخلاقیت مث منه
=واقعاً (با ذوق)
/اوهوم
*وقتی رسیدن خونه کوک*
_خب کوک رسیدیم
/آها باشه پس من برم راستی یوجین
=بله
/میخوای بیای خونه من؟
=واقعنی؟ینی میتونم بیام؟
/آره معلومه که میتونی چرا نتونی دوستای صمیمی هستیما مثلاً
=عرررررررررر چه زود صمیمی شدیم (با ذوق)(نکته:ا.ت و داشش هردو آرمین)
یوجین و کوک رفتن خونه کوک و موند فقط تهیونگ و ا.ت اونا هم رفتن خونه مامان بابای تهیونگ
(پرش زمانی به وقتی که رسیدن)(بچهها علامتای مامان بابای تهیونگ مث علامتای مامان بابای ا.ته ینی مامان تهیونگ×هس و باباش ÷)
*در زدن*
(مامان تهیونگ اومد و درو باز کرد)
×سلام پسرم تویی(پیشونیشو بوسید و بغلش کرد)
_سلام مامان بله منم
×و ایشون کین؟
_ایشون..(ا.ت نذاشت حرفشو کامل بگه)
+سلام مامان نه چیز ینی خاله اسم من ا.ت هست (به نشونه احترام تعظیم میکنه)
×خوشبختم دخترم
×تهیونگ پسرم نگفتی این دختر خانم زیبا کی هستن نکنه عروس ایندمه؟
_بله درست حدس زدی مامان فقط اگه میشه بذار بیایم خونه نرسیده همه اطلاعاتو ازمون گرفتی(با خنده)
+×(خنده)
*رفتن خونه و تهیونگ همه چیو به مامان باباش گفت*
÷پس ما امشب میایم خواستگاری
×بله قراره به زودی پسرم ازدواج کنه(اشک شوق ریخ)
_مامان توروخدا باز این لوس بازیاتو شروع کردی اه
×زهرمار چیه خب مگه نمیتونم واسه عروسی بچم خوشحال باشم
_چرا نمیتونی میتونی مخصوصا اگه عروست ایشون باشن(به ا.ت اشاره کرد)
+(خجالت)
_ولی دیگه اشک شوق اینا نیاز نیس
×باشه بابا بی جنبه بی احساس(چش غره رف)
+(یکی زد به بازوش)
از زبان راوی:
بعد از کلی حرف زدن با خانواده تهیونگ ا.ت و تهیونگ رفتن یوجین رو از خونه کوک برداشتن و رفتن خونه تهیونگ و ساعت ۵ عصر قرار شد برن بوسان پس رفتن خونه تهیونگ و ناهار خوردن و رفتن یه دوش گرفتن(بخاطر مغز منحرف شما بگم که جدا جدا رفتن اول یوجین بعد ا.ت بعدشم تهیونگ) و حاضر شدن و با آقا و خانم کیم ینی مامان بابای تهیونگ رفتن و سوار قطار شدن و پس از چند ساعت رسیدن بوسان
شرطا ۹ لایک چون افطاری دعوتم و شب میام خونه شرطارو زیاد تر کردم ولی اگه شرطا رسید و نتونستم بذارم ببخشید
۸.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.