٭تک پارتی٭
٭تک پارتی٭
☆
پتو رو بیشتر به خودت نزدیک کردی . سوزش غیر قابل تحملی توی گلوت داشتی ، دیشب با دوست بچگیت جهیوپ باهم توی بارون قدم زده بودید و احتمال میدادی که این سرما خوردگی مال دیشب بوده باشه .
حالا درد گلوت غیر قابل تحمل تر شدهبود که صدای تلفنت به صدا درآمد.
دستت رو سمت میز کنار تخت بردی و گوشیت رو برداشتی و جواب دادی
هوپی : سلام ! ، چطوری. ا/تی ؟ " خوشحال "
ا/ت : دروغ نگم دارم میمیرم " صدای به شدت گرفته "
هوپی : چیشده ؟ خوبی ؟ چیزیت شده ؟ " نگران ، استرس "
ا/ت : سرما خوردم " صدای به شدت گرفته "
هوپی : الان میام اونجا
و تلفن قطع شد .
بعد از تقریبا ۳۰ مین صدای در خونه به صدا در آمد، اون رمز خونه ت رو میدونست ، اون همهدجیز در مورد تو رو میدونست!
درو محکم باز کرد و گفت
هوپی : خوبی ؟ بیا برات شربت سرما خوردگی گرفتم
ا/ت : مرسی " سرفه "
چند جرعه از شربت خوردی و گفتی
ا/ت : مگه امروز جلسه مهم نداشتی ؟ " صدای گرفته "هوپی : الان اون اصلا مهم نیست تو مهمی !
ا/ت : یا من اصلا مهم نیستم " یه صدای گرفته "
هوپی : برای من مهمی " جدی "
ا/ت : چی ؟
هوپی : یعنی این همه سال نفهمیدی ؟
ا/ت : چی رو؟
هوپی : اینکه عاشقتم !
بعد از چند دیقه صبر جواب دادی
ا/ت : شوخی میکنی ؟
هوپی : نهههه
ا/ت : تو نمیتونی منو دوست داشته باشی ! ، هر کسی منو دوست داشته مرده ! ، اینو بفهم . اینبار نمیزارم توهم ترکم کنی ، از این خونخ برو بیرون و دیکه هم برنگردد ! " داد ، کمی صدای گرفته "
The end .
☆ میدونم زیاد خوب نشد ، ولی قرار نیست آخر هر داستانی خوب تموم بشه که نه ؟ ☆
☆
پتو رو بیشتر به خودت نزدیک کردی . سوزش غیر قابل تحملی توی گلوت داشتی ، دیشب با دوست بچگیت جهیوپ باهم توی بارون قدم زده بودید و احتمال میدادی که این سرما خوردگی مال دیشب بوده باشه .
حالا درد گلوت غیر قابل تحمل تر شدهبود که صدای تلفنت به صدا درآمد.
دستت رو سمت میز کنار تخت بردی و گوشیت رو برداشتی و جواب دادی
هوپی : سلام ! ، چطوری. ا/تی ؟ " خوشحال "
ا/ت : دروغ نگم دارم میمیرم " صدای به شدت گرفته "
هوپی : چیشده ؟ خوبی ؟ چیزیت شده ؟ " نگران ، استرس "
ا/ت : سرما خوردم " صدای به شدت گرفته "
هوپی : الان میام اونجا
و تلفن قطع شد .
بعد از تقریبا ۳۰ مین صدای در خونه به صدا در آمد، اون رمز خونه ت رو میدونست ، اون همهدجیز در مورد تو رو میدونست!
درو محکم باز کرد و گفت
هوپی : خوبی ؟ بیا برات شربت سرما خوردگی گرفتم
ا/ت : مرسی " سرفه "
چند جرعه از شربت خوردی و گفتی
ا/ت : مگه امروز جلسه مهم نداشتی ؟ " صدای گرفته "هوپی : الان اون اصلا مهم نیست تو مهمی !
ا/ت : یا من اصلا مهم نیستم " یه صدای گرفته "
هوپی : برای من مهمی " جدی "
ا/ت : چی ؟
هوپی : یعنی این همه سال نفهمیدی ؟
ا/ت : چی رو؟
هوپی : اینکه عاشقتم !
بعد از چند دیقه صبر جواب دادی
ا/ت : شوخی میکنی ؟
هوپی : نهههه
ا/ت : تو نمیتونی منو دوست داشته باشی ! ، هر کسی منو دوست داشته مرده ! ، اینو بفهم . اینبار نمیزارم توهم ترکم کنی ، از این خونخ برو بیرون و دیکه هم برنگردد ! " داد ، کمی صدای گرفته "
The end .
☆ میدونم زیاد خوب نشد ، ولی قرار نیست آخر هر داستانی خوب تموم بشه که نه ؟ ☆
۱۵.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.