فیک وضعیت سیاه و سفید پارت۱۰🍷
اصلا نمی دونم
فلش بک ۲ سال قبل
ات: من نمی بخشمت
الکس: واقعا دوست دارم اون دختره از قصد به من چسبید
ات: من هیچ وقت نمی بخشمت
ات: خداحافظ
الکس: نرو ات
ات: هرگز اسم منو نیار رابطه منو و تو تمام شده فکر کردم منو دوست داری💔
ولی اشتباه کردم همتون شبیه هم هستید
از زبان ات
از کافه رفت
این اتفاق به خاطر
تولد الکس بود😑😑یکی از دخترای دانشجو الکس جلو همه بوسید الکسو
😭😭منم خیلی ناراحت شدم
رفتم خونه فقط گریه کردم😭😭😞💔💔
ولی آرام شدم
یک هفته از اون اتفاق میگذره
موقع شام
پدر ات: ات از الکس خبر داری؟
ات: نه😑😑اصلا به من چه؟
پدر ات: گفتم شاید بری دنبالش
ات: دنبالش؟
پدر ات: آره دیگه امشب ساعت ۱ پرواز داره
ات: چی کجا؟
پدر ات: می خواد بره آمریکا درس بخونه شرکت عموتم تو آمریکا
انگار دنیا رو سرم خراب شد
سریع رفتم تو اتاقم لباس پوشیدم
پدر ات: کجا ات؟
ات: من باید برم باهاش خداحافظی کنم
سریع دویدم به رانندم گفتم منو ببره
فقط دعا دعا می کردم زود برسم
ساعت ۱۱ بود تا فرودگاه ۱ ساعت راه از طرفی یک ساعت قبل از پرواز گیت می بندند😞😞
انقدر ترافیکی بود هوا برفی❄❄⛄⛄
ات: چرا امشب شلوغ همه جا؟
راننده: امشب خانم شب ولنتاین
ات:( نمی دونم دلم یک جوری شد)
ات: تا فرودگاه چقدر مونده
راننده: خیلی
ات: بدون ترافیک حدود ۲۰ دقیقه نیم ساعت
با این ترافیک معلوم بود حالا حالا باز نمیشه
ات: من بقیه راه پیدا میرم
راننده: ولی خانم
ات: من دیرم میشه موبایل و کیف پولم همراهم
بهتون زنگ میزنم کارم تمام شد
راننده: چشم خانم
از ماشین زدم بیرون و...
🤔قشنگ شده؟🙂
فلش بک ۲ سال قبل
ات: من نمی بخشمت
الکس: واقعا دوست دارم اون دختره از قصد به من چسبید
ات: من هیچ وقت نمی بخشمت
ات: خداحافظ
الکس: نرو ات
ات: هرگز اسم منو نیار رابطه منو و تو تمام شده فکر کردم منو دوست داری💔
ولی اشتباه کردم همتون شبیه هم هستید
از زبان ات
از کافه رفت
این اتفاق به خاطر
تولد الکس بود😑😑یکی از دخترای دانشجو الکس جلو همه بوسید الکسو
😭😭منم خیلی ناراحت شدم
رفتم خونه فقط گریه کردم😭😭😞💔💔
ولی آرام شدم
یک هفته از اون اتفاق میگذره
موقع شام
پدر ات: ات از الکس خبر داری؟
ات: نه😑😑اصلا به من چه؟
پدر ات: گفتم شاید بری دنبالش
ات: دنبالش؟
پدر ات: آره دیگه امشب ساعت ۱ پرواز داره
ات: چی کجا؟
پدر ات: می خواد بره آمریکا درس بخونه شرکت عموتم تو آمریکا
انگار دنیا رو سرم خراب شد
سریع رفتم تو اتاقم لباس پوشیدم
پدر ات: کجا ات؟
ات: من باید برم باهاش خداحافظی کنم
سریع دویدم به رانندم گفتم منو ببره
فقط دعا دعا می کردم زود برسم
ساعت ۱۱ بود تا فرودگاه ۱ ساعت راه از طرفی یک ساعت قبل از پرواز گیت می بندند😞😞
انقدر ترافیکی بود هوا برفی❄❄⛄⛄
ات: چرا امشب شلوغ همه جا؟
راننده: امشب خانم شب ولنتاین
ات:( نمی دونم دلم یک جوری شد)
ات: تا فرودگاه چقدر مونده
راننده: خیلی
ات: بدون ترافیک حدود ۲۰ دقیقه نیم ساعت
با این ترافیک معلوم بود حالا حالا باز نمیشه
ات: من بقیه راه پیدا میرم
راننده: ولی خانم
ات: من دیرم میشه موبایل و کیف پولم همراهم
بهتون زنگ میزنم کارم تمام شد
راننده: چشم خانم
از ماشین زدم بیرون و...
🤔قشنگ شده؟🙂
۴۷.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.