وقتی صدایش را می شنیدم، تنم می لرزید! ؛
وقتی صدایش را می شنیدم، تنم می لرزید! ؛
اولین دیدارمان در پاوه را یادم نمی رود که به خاطر بحث با یکی از روحانیون اهل سنت، چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد!
همینطور برخوردهای بعدیش در حال عادی بودن، برایم همراه با ترس بود؛ تا جایی که وقتی صدایش را می شنیدم، تنم می لرزید.
ماجراها داشتیم تا ازدواجمان سر گرفت؛ ولی چند ماه بعد از ازدواجمان، احساس کردم این حاجی با آن برادر همت که می شناختم خیلی فرق کرده!
خیلی با محبت است و خیلی مهربان.
این را از معجزه های خطبه عقد می پنداشتم؛
چرا که شنیده بودم که قرآن کریم می گوید:
«وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَه و رَحمَه»(
سوره روم/ آیه 21)
همسر شهید محمد ابراهیم همت
اولین دیدارمان در پاوه را یادم نمی رود که به خاطر بحث با یکی از روحانیون اهل سنت، چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد!
همینطور برخوردهای بعدیش در حال عادی بودن، برایم همراه با ترس بود؛ تا جایی که وقتی صدایش را می شنیدم، تنم می لرزید.
ماجراها داشتیم تا ازدواجمان سر گرفت؛ ولی چند ماه بعد از ازدواجمان، احساس کردم این حاجی با آن برادر همت که می شناختم خیلی فرق کرده!
خیلی با محبت است و خیلی مهربان.
این را از معجزه های خطبه عقد می پنداشتم؛
چرا که شنیده بودم که قرآن کریم می گوید:
«وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَه و رَحمَه»(
سوره روم/ آیه 21)
همسر شهید محمد ابراهیم همت
۹۲۴
۲۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.