p: 9
p: 9
جونگکوک داشت از اتاق میرفت بیرون که صدای زنگ گوشی مبایل امد جونگکوک برگشت دید گوشیش رو تخته برداشت
جوابش داد از اتاق رفت بیرون توهم کاسه سوپ برداشتی رفتی اشپز خونه جونگکوک
رفته بود توهم رفتی پیش اجوما
=اجوما
^خانم اینجا چیکار میکنید
=اجوما چرا رسمی حرف میزنی
^خانم ارباب گفتن باهاتون صمیمی نشم
=ار. باب
^ب. له ببخشید من باید به کارام برسم
اجوما احترام گذاشت رفت تو تعجب بودی چرا جونگکوک همچین کاریو کرده تو فقط اجوما داشتی خیلی تنها بودی کاسه گذاشتی رو میز رفتی تو اتاق کنار تخت نشستی اشکی از چشمت افتاد پایین
دلت خیلی پر بود دوست داشتی حداقل جونگکوک اندازه سوزن دوست داشت یا این زندگی چرتت یکم خوب بود شروع کردی به گریه کردن...
از زبان ا.ت)
+رسیدیم
✓اره
+خوب ساک هامو کمک کن
✓چشم چیز دیگه ای نمیخوای
✓یا سوجون
✓باش باش (خنده)
+از نظرت ارباب کجاست
✓نمیدونم
+وای ببینه من اینجا جلو نشستم شکنجت میده
✓برام محم نیست تویی که محمی
یدونه زدی به بازو سوجون
+سوجون بسه
✓چیه خوشت نیومد بیب؟
+واقعا که روانی
از ماشین پیاده شدی ساکتو برداشتی رفتی داخل عمارت از حرف سوجون یکمی دلت لرزید
+بیب (خنده)
نفس عمیق کشیدی رفتی تو اتاق خدمتکارا لباساتو عوض کردی رفتی تو اشپز خونه....
از زبان جونگکوک)
جونگکوک سیگارشو روشن کرد یه پک ازش کشید
_من مگه به شما نگفتم مواظب اصلحه ها باشید ها(داد)
°ق.. ربان بب. خشید من هواسمون بود ولی ولی
_ولی چی عوضی ها(اربده)
°قربا.. ن ما فقط یه لحظه هواسمون پرت شد وقتی برگشتم دیدم کل بادیگاردا مردن فقط سه نفر موندیم
_پس منم تو یه لحظه جونتو میگیرم(نیش خند)
با دیگارد افتاد جلو پای جونگکوک
°ق.. ربان لطفا من بچه دارم زن دارم اونا منتظر منن لطفا
جونگکوک چند لحظه سکوت کرد
_همتون بی مصرفید این عوضی بندازید سیاه چال
"چ. شم
بادیگارد بلند کردن بردن از اتاق بیرون جونگکوک مشغول تماشا بیرون بود که در اتاق زده شد
_کیه(جدی)
&ق. ربان
_جانگ تویی بیا تو
جانگ رفت داخل اتاق
_درباره اصحله ها توضیع میخوام ازت جانگ(جدی)
&ق.. ربان باور کنید من اصلحه هارو به بادیگارد های درجه یک سپردم ولی وقتی برگشتم دیدم همشون مردن فقط سه تاشون زندس و اصحله هارو دزدین
_بی مصرفا
&ببخشید
_جانگ فکر میکردم دستیار درجه یکم هستی ولی فهمیدم بی مصرف ترین دستیار هستی
&ق.. ربان معذرت میخوام
_چی میخوای
&اقای جئون امدن
_پدرم
&بله
_بهش بگو بیاد تو خودتم برو بیرون
&چ. شماهم
جانگ دستیار درجه یک جونگکوکه جانگ از بچگی تا بزرگی جونگکوک پیشش بوده ازش مراقبت کرده جانگ حکم پدر جونگکوک داره
جانگ رفت بیرون جئون امد تو
_پدر چیزی شده (جدی)
£پسرم مگه بهت یاد ندادم سلام بدی به بررگ ترت
_سلام(جدی)
£افرین از جدی بودنت خوشم میاد
_برای چیامدی اینجا
£برای آمدن پیش پسرم مگه برای چی داره
_ا...
£از طرز حرف زدنت با جانگ خوشم نیومد خوده میدونی اون از بچگی باهات بوده اون حکم پدرت داره تو برمیداری بهش میگی بی مصرف دیگه نبینم با کسی اینجوری حرف بزنی فهمیدی این یه دستوره
_دستور(نیش خند)
جونگکوک نیش خند زد ادامه داد
_فکر کنم یادت باشه من دیگه بزرگ شدم اون جونگکوک قدیم نیستم که هرچی بهش بگید بگه چشم یاد با حرفاتون به اجبار هرکاری کنه الان قدرت مافیا دست منه شده با هرکی هرجور رفتار میکنم هرکی هرجور بخوام میکشم شاید از کجا دیدی شاید همین الان ترو بکشم
£افرین زیادی ترسناک شدی پسر به جایی رسیدی که میتونی بابای خودتم بکشی بهت افتخار میکنم پسر فکر نکنم چیزی برای گفتن دیگه داشته باشیم
_بهتره از همون جایی که امدی برگردی جئون
£چشم پسرم(نیش خند)
جئون داشت میرفت بیرون که
£یادت باشه این بازی تو شروع میکنی من تمومش میکنم
_فکر نکنم جوری که تو بخای پیش بره
من آخرش بازی تموم میکنم(نیش خند)
£خواهیم دید (نیش خند)
جئون از اتاق رفت بیرون که.......
شرط
۵۰تا لایک
۱۰۰تا کامنت
جونگکوک داشت از اتاق میرفت بیرون که صدای زنگ گوشی مبایل امد جونگکوک برگشت دید گوشیش رو تخته برداشت
جوابش داد از اتاق رفت بیرون توهم کاسه سوپ برداشتی رفتی اشپز خونه جونگکوک
رفته بود توهم رفتی پیش اجوما
=اجوما
^خانم اینجا چیکار میکنید
=اجوما چرا رسمی حرف میزنی
^خانم ارباب گفتن باهاتون صمیمی نشم
=ار. باب
^ب. له ببخشید من باید به کارام برسم
اجوما احترام گذاشت رفت تو تعجب بودی چرا جونگکوک همچین کاریو کرده تو فقط اجوما داشتی خیلی تنها بودی کاسه گذاشتی رو میز رفتی تو اتاق کنار تخت نشستی اشکی از چشمت افتاد پایین
دلت خیلی پر بود دوست داشتی حداقل جونگکوک اندازه سوزن دوست داشت یا این زندگی چرتت یکم خوب بود شروع کردی به گریه کردن...
از زبان ا.ت)
+رسیدیم
✓اره
+خوب ساک هامو کمک کن
✓چشم چیز دیگه ای نمیخوای
✓یا سوجون
✓باش باش (خنده)
+از نظرت ارباب کجاست
✓نمیدونم
+وای ببینه من اینجا جلو نشستم شکنجت میده
✓برام محم نیست تویی که محمی
یدونه زدی به بازو سوجون
+سوجون بسه
✓چیه خوشت نیومد بیب؟
+واقعا که روانی
از ماشین پیاده شدی ساکتو برداشتی رفتی داخل عمارت از حرف سوجون یکمی دلت لرزید
+بیب (خنده)
نفس عمیق کشیدی رفتی تو اتاق خدمتکارا لباساتو عوض کردی رفتی تو اشپز خونه....
از زبان جونگکوک)
جونگکوک سیگارشو روشن کرد یه پک ازش کشید
_من مگه به شما نگفتم مواظب اصلحه ها باشید ها(داد)
°ق.. ربان بب. خشید من هواسمون بود ولی ولی
_ولی چی عوضی ها(اربده)
°قربا.. ن ما فقط یه لحظه هواسمون پرت شد وقتی برگشتم دیدم کل بادیگاردا مردن فقط سه نفر موندیم
_پس منم تو یه لحظه جونتو میگیرم(نیش خند)
با دیگارد افتاد جلو پای جونگکوک
°ق.. ربان لطفا من بچه دارم زن دارم اونا منتظر منن لطفا
جونگکوک چند لحظه سکوت کرد
_همتون بی مصرفید این عوضی بندازید سیاه چال
"چ. شم
بادیگارد بلند کردن بردن از اتاق بیرون جونگکوک مشغول تماشا بیرون بود که در اتاق زده شد
_کیه(جدی)
&ق. ربان
_جانگ تویی بیا تو
جانگ رفت داخل اتاق
_درباره اصحله ها توضیع میخوام ازت جانگ(جدی)
&ق.. ربان باور کنید من اصلحه هارو به بادیگارد های درجه یک سپردم ولی وقتی برگشتم دیدم همشون مردن فقط سه تاشون زندس و اصحله هارو دزدین
_بی مصرفا
&ببخشید
_جانگ فکر میکردم دستیار درجه یکم هستی ولی فهمیدم بی مصرف ترین دستیار هستی
&ق.. ربان معذرت میخوام
_چی میخوای
&اقای جئون امدن
_پدرم
&بله
_بهش بگو بیاد تو خودتم برو بیرون
&چ. شماهم
جانگ دستیار درجه یک جونگکوکه جانگ از بچگی تا بزرگی جونگکوک پیشش بوده ازش مراقبت کرده جانگ حکم پدر جونگکوک داره
جانگ رفت بیرون جئون امد تو
_پدر چیزی شده (جدی)
£پسرم مگه بهت یاد ندادم سلام بدی به بررگ ترت
_سلام(جدی)
£افرین از جدی بودنت خوشم میاد
_برای چیامدی اینجا
£برای آمدن پیش پسرم مگه برای چی داره
_ا...
£از طرز حرف زدنت با جانگ خوشم نیومد خوده میدونی اون از بچگی باهات بوده اون حکم پدرت داره تو برمیداری بهش میگی بی مصرف دیگه نبینم با کسی اینجوری حرف بزنی فهمیدی این یه دستوره
_دستور(نیش خند)
جونگکوک نیش خند زد ادامه داد
_فکر کنم یادت باشه من دیگه بزرگ شدم اون جونگکوک قدیم نیستم که هرچی بهش بگید بگه چشم یاد با حرفاتون به اجبار هرکاری کنه الان قدرت مافیا دست منه شده با هرکی هرجور رفتار میکنم هرکی هرجور بخوام میکشم شاید از کجا دیدی شاید همین الان ترو بکشم
£افرین زیادی ترسناک شدی پسر به جایی رسیدی که میتونی بابای خودتم بکشی بهت افتخار میکنم پسر فکر نکنم چیزی برای گفتن دیگه داشته باشیم
_بهتره از همون جایی که امدی برگردی جئون
£چشم پسرم(نیش خند)
جئون داشت میرفت بیرون که
£یادت باشه این بازی تو شروع میکنی من تمومش میکنم
_فکر نکنم جوری که تو بخای پیش بره
من آخرش بازی تموم میکنم(نیش خند)
£خواهیم دید (نیش خند)
جئون از اتاق رفت بیرون که.......
شرط
۵۰تا لایک
۱۰۰تا کامنت
۱۷.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.