عشق یهویی¹
عشقیهویی¹
اتویو
بازم یروز گند دیگه!
راستی سلام من اتم...از طرف فامیل کلی تحقیر شدم..میگن رقصم خوب نیس..و از این چرت و پرتا
م/ات ـ ات بیداری قند عسلم؟
ات ـ سلام مامان..اره الان بیدار شدم
م/ات ـ پس سریع بیا پایین عموتاینا میخان بیان خونمون
ات ـ هوففففف....مردم از خوشی!
م/ات ـ چرتو پرت بلغور نکن...بیا کمکم بابات رفته دسشویی دوساعت دیگه میاد دس تنهام:/
ات ـ ودف...مگه میخاد تریلی خالی کنه؟
م/ات ـ منم مث توام نمیدانم..حالا پاشو بیا الاناس ک بیان
ات ـ اخه الان وقت اومدنه؟
م/ات ـ میدونم ازشون بدت میاد..ولی راه بیا دیگه..
ات ـ فقد بخاطر توهاا..
م/ات ـ حالا گمشو بیا دیگهههه
ات ـ اومدمممم
¹ساعت بعد
تو این یک ساعت مث کنیز داشتم کار میکردم
زیگ زونگ
ات ـ مامان میری درو باز کنی؟
م/ات ـ نچ خودت برو
رفتم درو باز کردم
ات ـ سلام*سرد*
م/تهیونگ ـ سلام میمون..برو کنار مامانتو ببینم
ات ـ میمون عمته*اروم*
ب/تهیونگ ـ سلام عموجون(عموی ات خوبه)
ات ـ سلام عمو خوبین؟*لبخند*
تهیونگ ـ روز ب روزم ک زشتر میشی*تمسخر امیز*
ات ـ از شما ک بهترم*پوزخند*
م/ات ـ حالا شروع نکنین..
ات ـ من چیکار دارم..اون اولـ...
جین جین*زنگخور گوشی*
ات ـ الو؟
هانول ـ های..مگه تو نمیای دنبالم داداچم؟
ات ـ اووو ب کل یادم رفف...الان میام دنبالت باهم بریم..
م/ات ـ کجا؟
ات ـ پیش هانول
م/ات ـ ماشینم میبری؟
ات ـ اره میخایم بگردیم..
م/ات ـ مواظب باش جیگرم
ات ـ چشم مامانی...خدافظ عموجان
عمو ـ خدافظ عموجون
رفتم اتاقم کیفمو جم کردم..همین لباسم خوب بود...ی شلوار کارگو پوشیده بودم و ی تیشرت لش...زیباس..
رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال هانول
تهیونگویو
حوصلم مث سگ سر رفته بود
ب مامانم گفتم برم دور بزنم ک گفت باشه
همینطور داشتم میرفتم دیدم ات داره از ماشین پیاده میشه..
با اون دوستش رفتن توی ی خرابه
فضولیم گل کرد و رفتم اونا تا ببینم چیشده
دیدم ات لباساش تنش نی...چ بدنی داره...هوشش چشماتو ببند برادرررر
همینطوری ی چند دیقه اونجا موندم تا ببینم چیکار میکنن
دیدم ات میکروفونشو در اورد و شروع کرد ب خوندن
واو چ صدایی داره..هوشششش برادرم گوشاتو بگیرررر
اتویو
حس کردم یکی داره نگامون میکنه
برگشتم دیدم تهیونگ داره نگا میکنه
ات ـ چیه؟
تهیونگ ـ صداتم مث خودت زشته
ات ـ هوم...
هانول ـ این کیه؟
ات ـ همون مگسی ک بهت میگفتم
هانول ـ اها..
جین جین*صدای زنگ گوشی*
ات ـ الو؟
جنی ـ منو یادت رفت کونی؟
ات ـ اوه اوه ایم سو سارییی..اومده بودیم تمرین..
جنی ـ ینی ببین...تا ده دیقه بهت وقت میدم بیای
ات ـ یااا
جنی ـ مرضض..بدویین بیاین
ات ـ اومدیم...هانول پاشو الان جنی جرمون میدههه
هانول ـ شتتت یادمون رفتت
ــ
حیمایت؟ چطور بود؟
اتویو
بازم یروز گند دیگه!
راستی سلام من اتم...از طرف فامیل کلی تحقیر شدم..میگن رقصم خوب نیس..و از این چرت و پرتا
م/ات ـ ات بیداری قند عسلم؟
ات ـ سلام مامان..اره الان بیدار شدم
م/ات ـ پس سریع بیا پایین عموتاینا میخان بیان خونمون
ات ـ هوففففف....مردم از خوشی!
م/ات ـ چرتو پرت بلغور نکن...بیا کمکم بابات رفته دسشویی دوساعت دیگه میاد دس تنهام:/
ات ـ ودف...مگه میخاد تریلی خالی کنه؟
م/ات ـ منم مث توام نمیدانم..حالا پاشو بیا الاناس ک بیان
ات ـ اخه الان وقت اومدنه؟
م/ات ـ میدونم ازشون بدت میاد..ولی راه بیا دیگه..
ات ـ فقد بخاطر توهاا..
م/ات ـ حالا گمشو بیا دیگهههه
ات ـ اومدمممم
¹ساعت بعد
تو این یک ساعت مث کنیز داشتم کار میکردم
زیگ زونگ
ات ـ مامان میری درو باز کنی؟
م/ات ـ نچ خودت برو
رفتم درو باز کردم
ات ـ سلام*سرد*
م/تهیونگ ـ سلام میمون..برو کنار مامانتو ببینم
ات ـ میمون عمته*اروم*
ب/تهیونگ ـ سلام عموجون(عموی ات خوبه)
ات ـ سلام عمو خوبین؟*لبخند*
تهیونگ ـ روز ب روزم ک زشتر میشی*تمسخر امیز*
ات ـ از شما ک بهترم*پوزخند*
م/ات ـ حالا شروع نکنین..
ات ـ من چیکار دارم..اون اولـ...
جین جین*زنگخور گوشی*
ات ـ الو؟
هانول ـ های..مگه تو نمیای دنبالم داداچم؟
ات ـ اووو ب کل یادم رفف...الان میام دنبالت باهم بریم..
م/ات ـ کجا؟
ات ـ پیش هانول
م/ات ـ ماشینم میبری؟
ات ـ اره میخایم بگردیم..
م/ات ـ مواظب باش جیگرم
ات ـ چشم مامانی...خدافظ عموجان
عمو ـ خدافظ عموجون
رفتم اتاقم کیفمو جم کردم..همین لباسم خوب بود...ی شلوار کارگو پوشیده بودم و ی تیشرت لش...زیباس..
رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال هانول
تهیونگویو
حوصلم مث سگ سر رفته بود
ب مامانم گفتم برم دور بزنم ک گفت باشه
همینطور داشتم میرفتم دیدم ات داره از ماشین پیاده میشه..
با اون دوستش رفتن توی ی خرابه
فضولیم گل کرد و رفتم اونا تا ببینم چیشده
دیدم ات لباساش تنش نی...چ بدنی داره...هوشش چشماتو ببند برادرررر
همینطوری ی چند دیقه اونجا موندم تا ببینم چیکار میکنن
دیدم ات میکروفونشو در اورد و شروع کرد ب خوندن
واو چ صدایی داره..هوشششش برادرم گوشاتو بگیرررر
اتویو
حس کردم یکی داره نگامون میکنه
برگشتم دیدم تهیونگ داره نگا میکنه
ات ـ چیه؟
تهیونگ ـ صداتم مث خودت زشته
ات ـ هوم...
هانول ـ این کیه؟
ات ـ همون مگسی ک بهت میگفتم
هانول ـ اها..
جین جین*صدای زنگ گوشی*
ات ـ الو؟
جنی ـ منو یادت رفت کونی؟
ات ـ اوه اوه ایم سو سارییی..اومده بودیم تمرین..
جنی ـ ینی ببین...تا ده دیقه بهت وقت میدم بیای
ات ـ یااا
جنی ـ مرضض..بدویین بیاین
ات ـ اومدیم...هانول پاشو الان جنی جرمون میدههه
هانول ـ شتتت یادمون رفتت
ــ
حیمایت؟ چطور بود؟
۱۸.۳k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.