چندپارتی پارت۱
"وقتی ازش حامله بودی"
دستات داشت بشدت میلرزید....نمیتونستی چیز رو که دیدی باور کنی....تو چند سال بود که با مینهو ازدواج کرده بودی ولی مطمئن بودی اون بچه نمیخواد چون هروقت یه بچه رو میدید یا کسی در موردش بحث باز میشد میشد فهمید که به هیچ عنوان بچه نمیخواد.....بیبی چک کوچیکی که دستت بود رو روی روشویی گذاشتی و صورتت رو شستی اینقدر حواس پرت شدی که بیبی چکت رو همون جا رها کردی و به سمت در رفتی و بازش کردی.
وارد اتاقتون شدی و خودتو پرت کردی رو تخت و اینقدر گریه کردی که با صورت خیس خوابت برد.....اینقدر غرق در خواب بودی که متوجه نشدی مینهو از سرکار برگشته و وارد اتاقتون شده....مینهو آروم کنارت نشست و موهات رو از روی صورتت کنار زد و با
صورت خیست مواجه شد متوجه شد که گریه کردی....متعجب بود...هیچ وقت چیزی رو ازش پنهون نمیکردی....پس براش تعجب آور بود.... برای شستن دست و صورتش رفت سرویس بهداشتی که پاش به چیزی برخورد کرد.
دستات داشت بشدت میلرزید....نمیتونستی چیز رو که دیدی باور کنی....تو چند سال بود که با مینهو ازدواج کرده بودی ولی مطمئن بودی اون بچه نمیخواد چون هروقت یه بچه رو میدید یا کسی در موردش بحث باز میشد میشد فهمید که به هیچ عنوان بچه نمیخواد.....بیبی چک کوچیکی که دستت بود رو روی روشویی گذاشتی و صورتت رو شستی اینقدر حواس پرت شدی که بیبی چکت رو همون جا رها کردی و به سمت در رفتی و بازش کردی.
وارد اتاقتون شدی و خودتو پرت کردی رو تخت و اینقدر گریه کردی که با صورت خیس خوابت برد.....اینقدر غرق در خواب بودی که متوجه نشدی مینهو از سرکار برگشته و وارد اتاقتون شده....مینهو آروم کنارت نشست و موهات رو از روی صورتت کنار زد و با
صورت خیست مواجه شد متوجه شد که گریه کردی....متعجب بود...هیچ وقت چیزی رو ازش پنهون نمیکردی....پس براش تعجب آور بود.... برای شستن دست و صورتش رفت سرویس بهداشتی که پاش به چیزی برخورد کرد.
۶.۱k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.