مرگ تا عشق ۲۵
کوک من را حل داد به سمت نامجون .
نامجون هم دست من را گرفت به سمت اتاق های vipبار برد در را باز کرد منو حول داد داخل اتاق .
از پهلوم منو گرفت بلندم کرد گفت :
اتفاقا دلم میخواست امروز توی یکی خالی کنم .
ترس تمام وجودم و گرفت .
کردنشون باز کرد منو به پای میز داخل اتاق بست.
نزدیکم شد سرشو تو گردنم فرو کرد کیس مارک هایی پشت سر هم روی گردن میگزاشت.
نامجون مست بود پس میتونستم از دستش در بزن.
سعی کردم دستم باز کنم بعد از کلی کلنجار رفتن دستم باز کردم نامجون حول دادم افتاد روی زمین از اتاق رفتم بیرون.
داشتم نزدیک در خروجی میشدم که دستم کشیده شد .
کوک بود منو گرفت دنبال خودش می کشوند.
به سمت در خروجی رفتیم .
به ماشین رسیدیم .
من رو حول داد توی ماشین خودش هم بقل من نشست
نامجون هم دست من را گرفت به سمت اتاق های vipبار برد در را باز کرد منو حول داد داخل اتاق .
از پهلوم منو گرفت بلندم کرد گفت :
اتفاقا دلم میخواست امروز توی یکی خالی کنم .
ترس تمام وجودم و گرفت .
کردنشون باز کرد منو به پای میز داخل اتاق بست.
نزدیکم شد سرشو تو گردنم فرو کرد کیس مارک هایی پشت سر هم روی گردن میگزاشت.
نامجون مست بود پس میتونستم از دستش در بزن.
سعی کردم دستم باز کنم بعد از کلی کلنجار رفتن دستم باز کردم نامجون حول دادم افتاد روی زمین از اتاق رفتم بیرون.
داشتم نزدیک در خروجی میشدم که دستم کشیده شد .
کوک بود منو گرفت دنبال خودش می کشوند.
به سمت در خروجی رفتیم .
به ماشین رسیدیم .
من رو حول داد توی ماشین خودش هم بقل من نشست
۵۶.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.