فقط برای تو p23
از بغل هم جدا شدیم و نشسته بودیم رو صندلی.
ته دستشو گذاشته بود زیر چونش و کلا زل زده بود به من...
_یو..یونا
+جانم..
_خیلی دلم برات تنگ شده بودا....
+منم..مخصوصا اینکه وقتی نایول و میدیدم بیشتر دلم برات تنگ میشد...خیلی شبیه توعه
_قربونت برم دلت برم...
+خوابم میاد....
همونجور که ته رو صندلی نشسته بود منم خیلی پررو رفتم نشستم رو پاهاشو دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرم و گذاشتم رو سینش....
فقط در حال ناز کردن موهام بود...و دستشو دورم حلقه کرده بود...
_بخواب خودم میبرمت خونه...
کم کم و با آرامش به خواب رفتم....
چشمامو باز کردم...
+اینجا کجاست...
گوشیم کنارم بود...
دیدم ساعت ۱۰ شبه...
+آااا تهیونگ کجاست....
+تهیونگگگگااا..؟
دیدم در باز شد و اومد تو..
_جان دلم؟
+اینجا خونه خودته نه؟
_اره عزیزم
+این تخت...
_تخت خودمونه عزیزم....
+با اون دختره که..
_نه قشنگم خیالت راحت.... گشنت نیست؟
+چرا خیلی گشنمه ...ناهارم نخوردیم..
_بیا ببین برات چی درست کردم.....
+حال ندارم بیام پایین(حالت زجر کشیدن)
_ ناراحتی نداره که....خب خودم میبرمت..
براید بغلم کرد و بدو بدو از پله ها میرفت پایین
+جیععععغ ولم کنننن..
هی پاها مو رو هوا تکون میدادم که بلاخره گذاشتم رو مبل و گردنمو بوسید..
+ههههه دوکبوکیی(ذوقق)
_آخخخ..کیوت
نشستم عین ندیده ها خوردم و اون فقط نگام میکرد...
+خودت چرا نمیخوری...
_میخورم منم...
+آاا...ماشینم؟
_زنگ زدم جیمین اومد برد...
+جیمین نگفت چرا؟
_نه چون از همه چی خبر داشت!
+عوضی...
_حرص نخور...انقدر کیوت بشی نمیتونم خودمو کنترل کنمااا!
+یااا ..یعنی چی؟
_خودت میدونی ...
+هه به همین خیال باش ..
یدفعه جدی شد..
از رو مبل پاشد و اومد روم خیمه زد...
_ دیدی گفتم هیچکاری نمیتونی بکنی؟
غذامون تموم شد و ...رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
ته دستشو گذاشته بود زیر چونش و کلا زل زده بود به من...
_یو..یونا
+جانم..
_خیلی دلم برات تنگ شده بودا....
+منم..مخصوصا اینکه وقتی نایول و میدیدم بیشتر دلم برات تنگ میشد...خیلی شبیه توعه
_قربونت برم دلت برم...
+خوابم میاد....
همونجور که ته رو صندلی نشسته بود منم خیلی پررو رفتم نشستم رو پاهاشو دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرم و گذاشتم رو سینش....
فقط در حال ناز کردن موهام بود...و دستشو دورم حلقه کرده بود...
_بخواب خودم میبرمت خونه...
کم کم و با آرامش به خواب رفتم....
چشمامو باز کردم...
+اینجا کجاست...
گوشیم کنارم بود...
دیدم ساعت ۱۰ شبه...
+آااا تهیونگ کجاست....
+تهیونگگگگااا..؟
دیدم در باز شد و اومد تو..
_جان دلم؟
+اینجا خونه خودته نه؟
_اره عزیزم
+این تخت...
_تخت خودمونه عزیزم....
+با اون دختره که..
_نه قشنگم خیالت راحت.... گشنت نیست؟
+چرا خیلی گشنمه ...ناهارم نخوردیم..
_بیا ببین برات چی درست کردم.....
+حال ندارم بیام پایین(حالت زجر کشیدن)
_ ناراحتی نداره که....خب خودم میبرمت..
براید بغلم کرد و بدو بدو از پله ها میرفت پایین
+جیععععغ ولم کنننن..
هی پاها مو رو هوا تکون میدادم که بلاخره گذاشتم رو مبل و گردنمو بوسید..
+ههههه دوکبوکیی(ذوقق)
_آخخخ..کیوت
نشستم عین ندیده ها خوردم و اون فقط نگام میکرد...
+خودت چرا نمیخوری...
_میخورم منم...
+آاا...ماشینم؟
_زنگ زدم جیمین اومد برد...
+جیمین نگفت چرا؟
_نه چون از همه چی خبر داشت!
+عوضی...
_حرص نخور...انقدر کیوت بشی نمیتونم خودمو کنترل کنمااا!
+یااا ..یعنی چی؟
_خودت میدونی ...
+هه به همین خیال باش ..
یدفعه جدی شد..
از رو مبل پاشد و اومد روم خیمه زد...
_ دیدی گفتم هیچکاری نمیتونی بکنی؟
غذامون تموم شد و ...رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۴.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.