زندگی تخیلی
جین هو: بالاخره صبح صد امروز قراره برم میش کنیا یوهو رفتم صبحانه خوردم و یک دوش گرفتم و اماده شدم و رفتم پبش کنیا
کنیا: سلام
جین هو: سلام چرا اینجوری نگاه میکنی
کنیا: تو مگه تو خونتون نیستی
جین هو: نه پیش توهم 😂😂😂😂😂
کنیا: نخند
جین هو :حالا مگع چی شده
کنیا: بابات یک دشمن داره که دیروز میخواسته به بابات حمله کنه ولی اشتباهی بادیگارد بابات و کشته
جین هو: چییییییییییی اونوقت من الان باید بفهمم
کنیا : این و باید از خودت باپرسی نه من
جین هو: باشه من میرم بای
کنیا: بای
خونه:
جین هو: ماماننننننننننننننننننن
مامان : چیه
جین هو :خبر و شنیدی
مامان : اره
جین هو :خب چرا به من نگفتی
مامان: اینارو ول کن برو بابات منتظرته
جین هو: بابا برگشتع
مامان: اره
جین هو: بابا
بابا: سلام
جین هو: بابا خوبی طوریت نشده کع
بابا: نه فقط جین هو تو باید خیلی مراقب باشی چون هم من هم مامانت ترو خیلی دوست داریم و دشمن من این و می دونه ممکنه بهت اسیب بزنع
جین هو: نگران نباش بابا من مراقبم
بابا: باشه
مامان: ولی این مراقب بودن شامل چند تا چیز میشه کع من و بابات میخواییم تو انجام بدی
جین هو: چی؟
بابا: از الان به بعد دیگه از خونه بیرون نیمری دانشگاهت تو خونه برگزار میشه کنیا میاد اینجا و تو به هیچ وج نه خونشون نه جای دیگع ای باهاش نمیری خرید هاتم میدی به مارای انجام میده
جین هو: بابا این خیلی سخت گیریه
مامان: ما فقط نمیمخواییم هیچ اتفاقی بیوفته واست
جین هو : من میرم تو اتاقم
تو اتاق : خیلی خستع افتادم رو تخت و نمیدونم کی خوابم برد وقتی از خواب بیدار شدم تو یک ماشین بود یک نفر کنارم بود
جین هو : شما
اون شخص: من
ادامه دارد..........
کنیا: سلام
جین هو: سلام چرا اینجوری نگاه میکنی
کنیا: تو مگه تو خونتون نیستی
جین هو: نه پیش توهم 😂😂😂😂😂
کنیا: نخند
جین هو :حالا مگع چی شده
کنیا: بابات یک دشمن داره که دیروز میخواسته به بابات حمله کنه ولی اشتباهی بادیگارد بابات و کشته
جین هو: چییییییییییی اونوقت من الان باید بفهمم
کنیا : این و باید از خودت باپرسی نه من
جین هو: باشه من میرم بای
کنیا: بای
خونه:
جین هو: ماماننننننننننننننننننن
مامان : چیه
جین هو :خبر و شنیدی
مامان : اره
جین هو :خب چرا به من نگفتی
مامان: اینارو ول کن برو بابات منتظرته
جین هو: بابا برگشتع
مامان: اره
جین هو: بابا
بابا: سلام
جین هو: بابا خوبی طوریت نشده کع
بابا: نه فقط جین هو تو باید خیلی مراقب باشی چون هم من هم مامانت ترو خیلی دوست داریم و دشمن من این و می دونه ممکنه بهت اسیب بزنع
جین هو: نگران نباش بابا من مراقبم
بابا: باشه
مامان: ولی این مراقب بودن شامل چند تا چیز میشه کع من و بابات میخواییم تو انجام بدی
جین هو: چی؟
بابا: از الان به بعد دیگه از خونه بیرون نیمری دانشگاهت تو خونه برگزار میشه کنیا میاد اینجا و تو به هیچ وج نه خونشون نه جای دیگع ای باهاش نمیری خرید هاتم میدی به مارای انجام میده
جین هو: بابا این خیلی سخت گیریه
مامان: ما فقط نمیمخواییم هیچ اتفاقی بیوفته واست
جین هو : من میرم تو اتاقم
تو اتاق : خیلی خستع افتادم رو تخت و نمیدونم کی خوابم برد وقتی از خواب بیدار شدم تو یک ماشین بود یک نفر کنارم بود
جین هو : شما
اون شخص: من
ادامه دارد..........
۲۱.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.