Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۸۰
(ملیحه)
خواب بودم ک گوشیم زنگ خورد بدون اینکه بفهمم کی ورداشتم و با صدای سعید عصبام خورد شد
ملیحه: ها(باصدای خمار)
سعید: کجایی؟
ملیحه: تو ک*و*ن تو
سعید: بی تربیت
ملیحه: خداحافظ
گوشی رو خاموش کردم ک شیرین بلند شد
شیرین:کی بود؟
ملیحه: موغول
شیرین:ساعت ۲ شب؟
ملیحه: اره دیگه
(فردا)
(شیرین)
بلند شدیم رفتیم دوش گرفتیم امدیم(تکی تکی رفتن) بعد اقاجون زنگ زد
شیرین: سلام اقاجون خبی؟
اقاجون: سلام نفس بابا خبین شما؟
شیرین:اره شما زنعمو مامانم کیوان خوبین؟
اقاجون: اره وقتتو نمیگیرم میخواستم بگم مراقب خودت باش میکائل برگشته
شیرین: ها؟
اقاجون:ادم ها تو تهران میکائل دیدن مراقب باش
شیرین: بدرک که امده اه
اقاجون: ایندفعه اگه اون طرفت گولشو نمخوری
شیرین:مگه بچم؟
اقاجون: باشه من برم دیگه خداحافظ
یاد میکائل افتادم سرم درد گرفت مرتیکه خر تا میام زندگی کنم سرکلش پیدا میشه پف
ملیحه: چی گفت اقاجون؟
شیرین: گفت میکائل برگشته
اب تو گلو ملیحه گیر کرد ک زدم پشتش
ملیحه:کجاست الان؟
شیرین: گفت تو تهران دیدنش
ملیحه: اخخ دستم بهش برسه
شیرین:پاشو دیره حاضر شو
حاضر شدیم یک اسنپ گرفتیم و رفتیم خونه مطهره بعد احوال پرسی نشستیم کسی نیومده بود ک بعد نیم ساعت دوتا دختر امدن(عکس هایی اون شخصیت هایی که قراره زیاد تو رمان باشن میزارم)و بعدش دوتا پسر امدن نشسته بودیم ک دوباره زنگ خونه زدن ک این دفعه دوتا پسر بشدت کراش امدن
صدرا: سلام
یاسر: سلام
ما ملیحه هم سلام کردیم بقیه هم همنطور نشستیم
صدرا: خودتون معرفی نمکنید خانوم ها
شیرین:من شیرینم
ملیحه: منم ملیحه هم
الان مهمون داریم برن میزارم پارت
Part۸۰
(ملیحه)
خواب بودم ک گوشیم زنگ خورد بدون اینکه بفهمم کی ورداشتم و با صدای سعید عصبام خورد شد
ملیحه: ها(باصدای خمار)
سعید: کجایی؟
ملیحه: تو ک*و*ن تو
سعید: بی تربیت
ملیحه: خداحافظ
گوشی رو خاموش کردم ک شیرین بلند شد
شیرین:کی بود؟
ملیحه: موغول
شیرین:ساعت ۲ شب؟
ملیحه: اره دیگه
(فردا)
(شیرین)
بلند شدیم رفتیم دوش گرفتیم امدیم(تکی تکی رفتن) بعد اقاجون زنگ زد
شیرین: سلام اقاجون خبی؟
اقاجون: سلام نفس بابا خبین شما؟
شیرین:اره شما زنعمو مامانم کیوان خوبین؟
اقاجون: اره وقتتو نمیگیرم میخواستم بگم مراقب خودت باش میکائل برگشته
شیرین: ها؟
اقاجون:ادم ها تو تهران میکائل دیدن مراقب باش
شیرین: بدرک که امده اه
اقاجون: ایندفعه اگه اون طرفت گولشو نمخوری
شیرین:مگه بچم؟
اقاجون: باشه من برم دیگه خداحافظ
یاد میکائل افتادم سرم درد گرفت مرتیکه خر تا میام زندگی کنم سرکلش پیدا میشه پف
ملیحه: چی گفت اقاجون؟
شیرین: گفت میکائل برگشته
اب تو گلو ملیحه گیر کرد ک زدم پشتش
ملیحه:کجاست الان؟
شیرین: گفت تو تهران دیدنش
ملیحه: اخخ دستم بهش برسه
شیرین:پاشو دیره حاضر شو
حاضر شدیم یک اسنپ گرفتیم و رفتیم خونه مطهره بعد احوال پرسی نشستیم کسی نیومده بود ک بعد نیم ساعت دوتا دختر امدن(عکس هایی اون شخصیت هایی که قراره زیاد تو رمان باشن میزارم)و بعدش دوتا پسر امدن نشسته بودیم ک دوباره زنگ خونه زدن ک این دفعه دوتا پسر بشدت کراش امدن
صدرا: سلام
یاسر: سلام
ما ملیحه هم سلام کردیم بقیه هم همنطور نشستیم
صدرا: خودتون معرفی نمکنید خانوم ها
شیرین:من شیرینم
ملیحه: منم ملیحه هم
الان مهمون داریم برن میزارم پارت
۶.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.