کوک منp17
ات: خب راستش من.......من ...حاملم
کوک: (در حال خندیدن)
به زبان نویسنده 🤍
ات وقتی دید کوک باور نمیکنه بیبی چک رو از تو کیفش در آورد و گذاشت پای کوک و گفت
ات: بیا اینم بیبی چک ، و ضمنا خواستم بهت بگم که قراره بچرو سقط کنم(بغض)
کوک: من باهات چیکار کردم (بغض)
ات: کوک چته(گریه)
ات کوک رو بغل میکنه و میگه
ات: خب راستش منم دوستت دارم و خواهم داشت ولی نباید نگهش دارم
کوک: خب راستش باید یه حقیقتی رو بهت بگم ، من یه خواننده ی گروه بی تی اسم و خیلی معروفم برای همین همیشه ماسک میزنم
ات: خب منم باید یچیزی رو بهت بگم ولی نباید عصبانی بشی ،، خب من یه ارمیم و بایسم تو بی تی اس ،،،،، خب راستش تو بودی
کوک: چیییییی یعنی اینهمه مدت بهم دروغ گفتی
ات: خب مجبور بودم چون به گفته ی تو تو با کسی ازدواج میکنی که ارمی نباشه
کوک: یعنی بخاطر اینکه بخوای با من ازدواج کنی دروغ گفتی😂
ات: خب فکر کنم
کوک: خدااااا گوگولییی (زیر لب)
ات: چیزی گفتی
کوک: نه (پوکر)
ات: خب اگه کاری نداری من برم خونه یه فکری به حال بچه بکنم
کوک: میشه بچرو بدون خبر هیچ کس بزرگ کنی
ات: نه چون اگه بزرگ بشه و بگه بابام کجاست چی بگم
کوک: خب قرار نیست که تنهات بزارم فقط از ارمیا پنهون میکنیم
ات: بزار برم خونه بعدا زنگت میزنم
کوک: باشه خوشگلم برو
ات: دیگه اینجوری صدام نکن و اینکه یچیزی دیگه بگم
کوک: بگو عزیز......ببخشید دست خودم نیست خب بگو
ات: تهیونگ و میا با هم قرار میزارن
کوک: چیییییییی
ات: و میا هم ارمیه و بایسش تهیونگه ولی اونم مثل من تظاهر کرده پس لطفا فعلا به تهیونگ نگو
کوک: باشه
ات: خب دیگه برم خداحافظ
کوک: باشه ....عزیز....م خداحافظ (خنده)
ات ویو
کوک خیلی مهربونه و خوشحالم که واکنش بدی نشون نداد ، رفتم تو ماشین نشستم و رفتم سمت خونه و چون کلید داشتم در رو باز کردم و دیدم میا نشسته بود تو اتاق گیم میزد رفتم پیشش و گفتم
ات: میااااااا
میا: آروم باش
ات: به کوک گفتم
میا: چی گفتی
ات: هم گفتم حاملم هم گفتم ارمیم و گفتم تو هم ارمی و قول داد به تهیونگ نگه
میا: چییییییییییی
ات: خیلی خوشحالم چون الان باری رو دوشم برداشتم
میا: واقعا نمیدونم بهت چی بگم
ات: من خستم شام چی داریم
میا : هیچی قراره بریم بیرون
ات: حوصله ندارم رانندگی کنم
میا: من رانندگی میکنم
ات: اوکی
میا: یه ساعت دیگه میریم
ات: باش
یک ساعت بعد 🕗
کوک: (در حال خندیدن)
به زبان نویسنده 🤍
ات وقتی دید کوک باور نمیکنه بیبی چک رو از تو کیفش در آورد و گذاشت پای کوک و گفت
ات: بیا اینم بیبی چک ، و ضمنا خواستم بهت بگم که قراره بچرو سقط کنم(بغض)
کوک: من باهات چیکار کردم (بغض)
ات: کوک چته(گریه)
ات کوک رو بغل میکنه و میگه
ات: خب راستش منم دوستت دارم و خواهم داشت ولی نباید نگهش دارم
کوک: خب راستش باید یه حقیقتی رو بهت بگم ، من یه خواننده ی گروه بی تی اسم و خیلی معروفم برای همین همیشه ماسک میزنم
ات: خب منم باید یچیزی رو بهت بگم ولی نباید عصبانی بشی ،، خب من یه ارمیم و بایسم تو بی تی اس ،،،،، خب راستش تو بودی
کوک: چیییییی یعنی اینهمه مدت بهم دروغ گفتی
ات: خب مجبور بودم چون به گفته ی تو تو با کسی ازدواج میکنی که ارمی نباشه
کوک: یعنی بخاطر اینکه بخوای با من ازدواج کنی دروغ گفتی😂
ات: خب فکر کنم
کوک: خدااااا گوگولییی (زیر لب)
ات: چیزی گفتی
کوک: نه (پوکر)
ات: خب اگه کاری نداری من برم خونه یه فکری به حال بچه بکنم
کوک: میشه بچرو بدون خبر هیچ کس بزرگ کنی
ات: نه چون اگه بزرگ بشه و بگه بابام کجاست چی بگم
کوک: خب قرار نیست که تنهات بزارم فقط از ارمیا پنهون میکنیم
ات: بزار برم خونه بعدا زنگت میزنم
کوک: باشه خوشگلم برو
ات: دیگه اینجوری صدام نکن و اینکه یچیزی دیگه بگم
کوک: بگو عزیز......ببخشید دست خودم نیست خب بگو
ات: تهیونگ و میا با هم قرار میزارن
کوک: چیییییییی
ات: و میا هم ارمیه و بایسش تهیونگه ولی اونم مثل من تظاهر کرده پس لطفا فعلا به تهیونگ نگو
کوک: باشه
ات: خب دیگه برم خداحافظ
کوک: باشه ....عزیز....م خداحافظ (خنده)
ات ویو
کوک خیلی مهربونه و خوشحالم که واکنش بدی نشون نداد ، رفتم تو ماشین نشستم و رفتم سمت خونه و چون کلید داشتم در رو باز کردم و دیدم میا نشسته بود تو اتاق گیم میزد رفتم پیشش و گفتم
ات: میااااااا
میا: آروم باش
ات: به کوک گفتم
میا: چی گفتی
ات: هم گفتم حاملم هم گفتم ارمیم و گفتم تو هم ارمی و قول داد به تهیونگ نگه
میا: چییییییییییی
ات: خیلی خوشحالم چون الان باری رو دوشم برداشتم
میا: واقعا نمیدونم بهت چی بگم
ات: من خستم شام چی داریم
میا : هیچی قراره بریم بیرون
ات: حوصله ندارم رانندگی کنم
میا: من رانندگی میکنم
ات: اوکی
میا: یه ساعت دیگه میریم
ات: باش
یک ساعت بعد 🕗
۳.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.